- شماره 246
1- عيد: به قرينه ي ديدن ماه و پاکان روزه دار در بيت بعد، مراد عيد فطر است. شاه: خواجه در غزل هاي بسياري شاه زمان خود را ستوده است، ولي به طور يقين جز در چند غزل نمي توان دانست که منظور کدام پادشاه بوده است. به روي کسي ماه را ديدن: قدما وقتي هلال ماه نو را مي ديدند، عقيده داشتند که بعد از آن بايد به يک چيز و يا روي يک شخص مبارک و خوش يمن نگاه کنند تا آن ماه به خوبي و خوشي سپري گردد (فرهنگ اشارات). بين شاه و ماه جناس لاحق است.
عيد فطر است و پايان فصل گل و دوستان در انتظارند. اي ساقي، به هنگام هلال ماه نو، به چهره ي شاه نگاه کن و به مبارکي و ميمنت شراب بياور.
2- دل برگرفتن از کسي يا چيزي: کنايه از رها ساختن و ترک کردن، چشم پوشي نمودن. همّت: – 12 / 12.
از دوران کوتاه گل دل برکنده و نااميد شده بودم، ولي همّت انسان هاي پاک روزه دار کاري کرد که عمر گل طولاني شد؛ يعني به همّت پاکان روزه دار، ماه روزه قبل از پايان يافتن فصل بهار تمام گشت.
3- به مستي سؤال کردن: در حال مستي و بي خودي پرسيدن. فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. جمشيد: – 4 / 101. کامگار: سعادتمند و خوشبخت.
دل به دنياي فاني مبند و زمان شادي و نشاط را درياب و در حالت مستي، از فيض و بخشش جام شراب و داستان جمشيد سعادتمند سؤال کن.
4- نقد جان: اضافه ي تشبيهي، جان به سکّه و سرمايه مانند شده است. کرشمه: – 8 / 249.
نثار: – 3 / 60.
جز سرمايه ي جان چيز ديگري ندارم تا فدا کنم، شراب کجاست تا بنوشم و مست شوم و در حالت مستي جانم را نثاز ناز و عشوه ي ساقي زيبارو نمايم؟
5- دولت: بخت و اقبال. چشم زخم: «آزار و نقصاني که از اثر نظر بد به کسي و يا چيزي رسد، چشم شور» (لغت نامه)
بخت و اقبال خوش و نيکي دارد و پادشاهي بخشنده و بزرگوار است. خدايا، او را از چشم بد روزگار محفوظ بدار.
6- زيب: زينت و زيور. مرصّع: جواهرنشان. درّ شاهوار: مرواريد شاهانه، درّ گران بها، استعاره از شعر خواجه.
همراه با شنيدن شعر من شراب بنوش که جام جواهرنشان شاهانه ي تو، به مرواريد گران بهاي شعرم، زيب و زيور ديگري خواهد بخشيد.
7- فوت شدن: گذشتن، از دست رفتن. سحور: طعاميکه در سحر خورند، سحري. صبوح: شرابي که در صبحگاه نوشند.
اگر سحري از دست رفت و گذشت، چه کم و کاستي باشد. در عوض، شراب صبحگاهي موجود است و عاشقان روزه ي خود را با آن مي گشايند.
8- قلب: ايهام دارد: 1- دل 2- سکّه و پول تقلّبي و در معني اخير، با نقد و عيار تناسب است. نقد: سيم و زر مسکوک، سرمايه. عيار: – 5 / 156.
چون پرده پوشي بزرگوارانه ي تو اين گونه اقتضا مي کند که از گناهان درگذري؛ پس بر اين قلب ما که چون سکّه ي ناخالصي است، بخشش و رحم آور.
9- روز حشر: روز قيامت و رستاخيز. عنان بر عنان رفتن: کنايه از پا به پا و همراه رفتن. تسبيح: – 8 / 206. شيخ: پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ.
ترس خواجه از اين است که تسبيح شيخ آلوده، با خرقه ي رند مست يکسان شود؛ به همين سبب مي فرمايد: مي ترسم که در روز قيامت تسبيح شيخ رياکار و خرقه ي رند باده نوش برابر هم بروند و هر دو داراي يک ارزش باشند.
10- کار از دست رفتن: کنايه از بي سامان شدن کار و اختيار از دست رفتن.
اي حافظ، اکنون که ماه روزه به پايان رسيد و گذشت و گل نيز در حال رفتن است، پس شراب بنوش که اخيتار کار خارج از دست من و توست.