• شماره 243

1- خوش: معطّر. باد صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. آشنا: آشناي دل. يار آشنا: مراد باد صبا در مصراع اوّل است.

هرکس که از نسيم صبا بوي خوش تو را شنيد، گويي که از ياري آشنا، سخن دوست و معشوق را شنيده است.

2- حسن: جمال و زيبايي – فرهنگ. شاه حسن: پادشاه کشور حسن و زيبايي. بنا به نوشته مرحوم دکتر حسين علي هروي: «مقصود از حکايت شاه و گدا، آن نوع قصّه هاي است که از التفات شاهان به گدايان در آنها سخن رفته است و نيز مي تواند کنايه ي تهديدآميزي به اين معني دربرداشته باشد که چه بسيار شاهان که به گدايي افتاده اند و چه بسيار گدايان که به شاهي رسيده اند.» (شرح غزل هاي حافظ، 1015)

اي پادشاه کشور حسن و جمال، به اين گداي عاشق دل سوخته ات نظر و التفاتي بنما؛ زيرا اين گوش، حکايت شاه و گدارا بسيار شنيده است.

3- مشکين: خوش بو مانند مشک – 2 / 1. باده ي مشکين: باده معطّر و خوش بو – 5 / 46. مشام: شامّه و بيني. دلق: لباس ژنده اي که درويشان به تن کنند – خرقه در فرهنگ. صومعه: – 2 / 2. دلق پوش صومعه: کنايه از صوفي خانقاه.

مشام جانم را با شراب مشکين، خوش بو و معطّر مي کنم؛ زيرا جانم از صوفي متظاهر صومعه بوي ريا و تزوير را شنيده است.

4- عارف: دانا و شناسنده. سالک: رهرو – فرهنگ.

در شگفتم سرّ عشق و معرفت خدا را که سالک عارف به کس نگفت و برملا نکرد، باده فروش از کجا شنيده است؟

غيرتِ عشق، زبانِ همه خاان ببُريد

کز کجا سرِّ غمش در دهانِ عام افتاد؟

(غزل 4 / 111)

5- خدايا، محرم رازي کجاست تا لحظه اي دل عاشق و بي قرارم براي او بگويد و شرح دهد که چه گفته و چه ها شنيده است؟

6- غم گسار: غم خوار، آن که غم را از دل مي برد، يار.

دل عاشق و حق شناس من به راستي شايسته ي شنيدن سخن ناسزا از يار و غم خوار خود نبود.

7- گلشن زمانه: اضافه ي تشبيهي، زمان و روزگار به گلشن مانند شده است. وفا: – 2 / 90. بيت داراي استفهام انکاري است.

اگر از سر کوي او محروم و رانده شدم، چه اهمّيّتي دارد؟ چه کسي از گلزار روزگار بوي وفا و محبّت را شنيده است؟

8- ندا: صدا و فرياد.

ساقي بيا که عشق با صداي بلند فرياد مي زند، کسي که داستان عشق را بيان کرد، در واقع از خود ما آن را شنيده است؛ يعني سخن عشق فقط از طريق خود عشق قابل آموختن و شرح و بيان است.

9- خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. پير ميکده: پير مي فروش که در نظر حافظ قطب و راهنماست – پير مغان در فرهنگ.

تنها امروز نيست که ما زير خرقه پنهاني و رياکارانه شراب مي نوشيم، بلکه پير مي فروش بارها اين ماجرا را شنيده و ديده است.

10- چنگ: – 8 / 29. کشيدن: نوشيدن. دور شدن: روزگار و زمان گذشتن و سپري شدن. چرخ: آسمان. گنبد چرخ: اضافه ي تشبيهي، آسمان به گنبد مانند شده است. بين گنبد و صدا تناسب است؛ زيرا صدا در زير گنبد بيشتر انعکاس پيدا مي کند.

تنها امروز نيست که ما با نواي چنگ باده مي نوشيم، بلکه ديرگاهي است که آسمان گنبدي شکل اين صدا را شنيده است.

11- حکيم: اهل حکمت، دانشمند و فرزانه. محض: «خالص، ويژه، براي» (لغت نامه). عين: ذات و حقيقت، خود و در معني چشم که در اينجا مراد نيست، با سمع ايهام تناسب است. رضا: رضايت و خشنودي. به سمع رضا شنيدن: با رضايت و رغبت شنيدن.

نصيحت فرزانگان عين صواب و درستي و خير و نيکي است و سعادتمند آن کسي که اين را با گوش رضايت بشنود و بپذيرد.

12- در بند چيزي بودن: کنايه از در انديشه ي چيزي بودن.

اي حافظ، وظيفه ي تو فقط دعا کردن است و بس. در انديشه ي آن نباش که آيا او دعاي تو را مي شنود يا نه.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا