- شماره 24
1- طاعت: عبادت، بندگي. پيمان: عهد و ميثاق. صلاح: نيکوکاري، پرهيزکاري، مصلحت انديشي. مست: بي خويش و عاشق. پيمانه کشيدن: باده نوشيدن. الست: الست عربي مرکّب از همزه ي استفهام و «لست» فعل ماضي متکلّم وحده به معني آيا نيستم؟ مأخوذ از آيه ي 172، سوره ي اعراف (7): وَ اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ اَشهَدَهُم عَلَي اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلي شَهِدنَا اَن تَقُولُوا يَومَ القِيمَةِ اِنَّا کُنَّا عَن هذا غَافِلِين، و پروردگار تو از پشت بني آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آري، گواهي مي دهيم تا در روز قيامت نگوييد که ما از آن بي خر بوديم. روز الست: روز ازل، روزي که خداوند از انسان ها پيمان عشق و بندگي گرفت و نيز روزي است که سرنوشت انسان بر اساس مشيّت الهي نوشته شد. بين پيمان و پيمانه در «پيمانه کشي: جناس زايد است.
پيمان در مصراع اوّل يادآور عهد و ميثاقي است که ميان خدا و انسان در روز ازل بسته شده شده است و خواجه مي فرمايد: از من مست صلاح و وفاي به عهد و پيمان را طلب مکن، زيرا از همان روز نخست به باده نوشي در ميخانه ي عشق مشهور شده ام.
2- چشمه ي عشق: اضافه ي تشبيهي، عشق به چشمه مانند شده است تا بتوان در آن وضو گرفت. چهار تکبير زدن: در لغت به معني چهار بار الله اکر گفتن است، کنايه از ترک دنيا و ماسوي الله، مرحوم دکتر قاسم غني مي نويسد: «نماز ميّت در اهل سنّت چهار تکبير و در نزد شيعه پنج تکبير دارد، امّا از عبارت چهار تکبير نبايد چنان فهميد که مقصود روش اهل سنّت است، زيرا در زبان فارسي اصطلاح چهار تکبير زدن به معناي ترک کردن و پشت پا زدن به کار رفته و به صورت مَثلي درآمده است.» (يادداشت ها در حواشي ديوان حافظ، 103). بين تکبير با وضو تناسب است.
از آن زمان که از چشمه ي عشق وضو ساختم و عاشق شدم، دنيا و تعلّقات آن را ترک گفتم.
بردوخته ام ديده چو باز از همه عالَم
تا ديده ي من بر رخِ زيبايِ تو باز است
(غزل 7 / 40)
3- سرّ قضا: راز الهي، راز سرنوشت. مست: بي خويش و از خود رها.
رهرو راه طريقت نبايد سرّ الهي را فاش نمايد و فقط در مستي و بي خويشي است که عنان از کف داده، راز الهي را فاش مي کند؛ به همين سبب خواجه مي فرمايد: مي بده تا بنوشم و بر اثر مستي، اسرار سرنوشت را آشکار کنم تا بگويم عاشق و مست بوي چه کسي هستم؟
4- کمر: پشت و ميان. کوه و مور: کوه، مظهر بزرگي و قدرت و مور مظهر کوچکي و ناتواني است. اينجا: مراد درگاه رحمت الهي است، راه عشق. باده پرست: آنکه بسيار شراب نوشد و بدآن علاقه مند باشد.
در راه عشق و دشواري هاي آن، پشت استوار کوه ناتوان تر از کمر مور است. اي مست باده ي عشق، با وجود ناتواني، از بخشايش الهي نااميد مباش.
5- نرگس: «نام گلي است خوش بو و معطّر که به آن شهلا نيز گويند و در ادب فارسي، چشم زيبا و مخمور يار بدآن تشبيه شده است.» (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي). چشمش مرساد: چشم بد از آن دور باد، مرساد فعل دعايي است. طارم: گنبد و قبّه. طارم فيروزه: استعاره از آسمان آبي و نيز اشاره اي دارد به ابروي کماني معشوق. خوش نشستن: ايهام دارد: 1- خوش و خرّم و سرمست نشستن. 2- قرار و آرامش گرفتن. 3- اقامت موقّتي داشتن، اين تعبير برگرفته از ترکيب خوش نشين است: «کسي که هر جا او را خوش آيد، همان جا ساکن شود.» (لغت نامه)؛ چنان که خواجه در جاي ديگر مي فرمايد:
حاليا مصلحتِ وقت در آن مي بينم
که کَشم رَخت به ميخانه وُ خوش بنشينم
(غزل 1 / 355)
به جز چشم مستانه ي معشوق که از چشم بد دور باد، هيچ کس در زير طاق آسمان آبي رنگ خوب و خوش ننشسته است؛ يعني تنها چشم يار است که در زير طاق ابروي او زيبا و خوش قرار گرفته است.
6- نظر: چشم. باغ نظر: اضافه ي تشبيهي، نظر به باغ تشبيه شده است و نيز باغي که در برابر نظر و نگاه قرار مي گيرد، «استاد سيّد ابوالقاسم انجوي شيرازي معتقد بودند باغ نظر محلّي در شيراز از قبل از حافظ تا عصر زنديه بوده است، چنان که آرام گاه کريم خان هم در باغ نظر ساخته شده است.» (حافظ نامه، جلد اوّل، 211)، چمن آرا: آن که چمن را آرايش مي کند، باغبان. چمن آراي جهان: استعاره از خداوند که جهان را مي آرايد. غنچه: استعاره از دهان تنگ معشوق. غنچه بستن: ايهام دارد: 1- آفريدن غنچه 2- فروبستگي غنچه که اشاره اي به کوچک بودن دهان معشوق نيز دارد. بين باغ، غنچه و چمن در «چمن آرا» تناسب است.
جان فداي دهان زيبا و کوچک معشوق باد که در باغ آفرينش هرچه نگريستم، خداوند غنچه اي زيباتر از دهان او را نيافريده است.
7- دولت: سعادت و اقبال. سليمان: – 2 / 57. باد به دست بودن: کنايه از بي نصيب و بي هره بودن، تهي دست بودن. اين بيت داراي صنعت استخدام است؛ به اين ترتيب که باد به دست داشتن در ارتباط با سليمان به معناي مسلّط بودن بر باد است و در ارتباط با شاعر بي نصيبي و بي بهرگي است. در قرآن به ارتباط داد با سليمان در قسمتي از آيه ي 81، سوره ي انبيا (21) اشاره شده است: وَ لِسُلَيمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجرِي بِاَمرِهِ، و تندباد را مسخّر سليمان کرديم که به امرش حرکت مي کرد.
حافظ به برکت عشق تو به مقام سليمان رسيد، ولي با اين همه از وصل تو بي نصيب و بهره است. خواجه با بياني زيبا و طنزآميز، اين نکته را اشاره مي کند که از تمام قدرت و شوکت سليمان آنچه به دست اوست، تنها باد است و هيچ بهره ي ديگري از ملک سليمان نبرده است.