• شماره 235

1- زهي: خوشا، آفرين. خجسته: مبارک، نيکو. کام: مراد و آرزو. غمگسار: دوست و غم خوار.

خوشا وقا خجسته و مبارکي که يار غم خوار و مهربان از سفر بازگردد و آرزوي غمگينان را برآورده سازد.

2- خيل: گروه سپاهيان، دسته. خيل خيال: اضافه ي تشبيهي، خيال به گروه سپاهيان مانند شده است. ابلق: اسب سياه و سفيد. ابلق چشم: اضافه ي تشبيهي، چشم به ابلق مانند شده است. شه سوار: – 4 / 31.

سپيدي و ساهي چشمانم را چون اسب ابلقي به پيش سپاه خيال او به انتظار نگاه داشتم، به اين اميد که آن شه سوار از سفر بازگردد.

3- چوگان:  1 / 108.

اگر سر من هم چون گوي در خم و گردي چوگان او نرود و اسير نشود، ديگر از سر سخن نمي گويم و اين به چه درد من خواهد خورد؟

4- مقيم: «مدام و پيوسته» (لغت نامه)

پيوسته در آرزوي ديدار دوست هم چون گرد و غباري بر سر راهش نشسته ام و چشم به راه اويم تا بار ديگر از اين گذرگاه بگذرد.

5- زلفين: «مو و حلقه ي گيسو» (لغت نامه). قرار در مصراع اوّل به معني عهد و پيمان و در مصراع دوم به معني صبر و شکيبايي است.

دلي که با سر زلف او عهد و پيمان عشق بست و در دام حلقه ي زلفش گرفتار شد، ديگر گمان نکن که هرگز آرام و قرار داشته باشد.

6- جورها: جمعِ جور، ستم ها. دي: دي ماه و در اينجا مجازاً زمستان که فصل سرما و هنگام جدايي بلبل از گل است. بو: اميد و آرزو.

نوبهار: بهار نو و تازه و بهار ايهام دارد: 1- فصل بهار 2- شکوفه هاي تازه و نورسته، گل درخت نارنج و نوعي گل گاو چشم و اقحوان اصفر است، بستان افروز که آن را تاج خروس گويند و گلي سرخ رنگ است و به عنوان گل زينتي نيز در باغ ها کاشته مي شود. (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي)

بلبلان از جور و ستم دي ماه چه رنج کشيدند، به اميد آنکه بار ديگر نوبهار بيايد.

مي توان بلبلان را استعاره از شاعران، دي ماه را استعاره از دوران ظلم و ستم و نوبهار را مي توان استعاره از رهايي از جور و بيداد در نظر گرفت و شايد همه ي اينها قرينه اي باشد بر غيبت شاه شجاع از شيراز به هنگام تسلّط شاه محمود

7- نقش بند: نقّاش، آرايشگر. قضا: حکم الهي، سرنوشت. نقش بند قضا: اضافه ي تشبيهي، قضا به نقّاش مانند شده است. سرو» درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. نگار: ايهام دارد: 1- 6 / 15. 2- نقشي که از حنا بر دست و پاي محبوب يا عروس باقي بماند. در ارتباط سرو با نقش حنا گفته اند که در مراسم حنابندان براي آراستن بيشتر کف دست ها، از شاخه هاي کوچک برگ هاي درخت سرو استفاده مي کردند. اين شاخه ي برگ دار کوچک را بر کف دست مي گذاشتند و بر روي آن حنا مي بستند. وقتي شاخه را برمي داشتند و حنا را مي شستند، نقش و نگاري مانند برگ سرو بر کف دست باقي مي ماند. امّا چنين کاري اختصاص به زنان دارد نه مردان. (شرح غزل هاي حافظ، دکتر حسين علي هروي، 977)

اي حافظ، از نقّاش قضا و قدر اميد دارم که نگار مرا هم چو نقش سروي که بر دست مي کشند، به دست من برساند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا