- شماره 234
1- چو: چون، وقتي که، هنگامي که. آفتاب مي: اضافه ي تشبيهي، مي از جهت درخشش و گرمابخشي، به آفتاب مانند شده است. مشرق پياله: اضافه ي تشبيهي، خواجه ظاهراً لبه ي پياله را که آغاز ريختن شراب در آن است، به مشرق که آغاز طلوع خورشيد است، مانند کرده است. عارض: چهره، دو طرف گونه و صورت. باغ عارض ساقي: اضافه ي تشبيهي، چهره ي زيباي ساقي به باغ پر از گل زيبا مانند شده است. لاله: – 9 / 58. بين آفتاب و مشرق و بين مي، پياله و ساقي و بين باغ و لاله تناسب است و نيز بين هزار در معني بلبل که در اينجا مراد نيست، با باغ و لاله ايهام تناسب است.
وقتي آفتاب مي از مشرق پياله طلوع کند و پياله از شراب لبالب شود، انعکاس و درخشش سرخ آن بر گونه ي ساقي سبب مي شود که از باغ چهره ي زيباي او هزار گل لاله برويد و شکفته گردد.
2- نسيم: باد ملايم، باد صبا و نسيم سحر. گل: گل سرخ. کلاله در مصراع اوّل به معني مجموعه ي ميله ها و پرچم هاي وسط گل است و در مصراع دوم به معني زلف پيچيده و تابدار مي باشد و بين آن دو جناس تامّ است. سنبل: – 5 / 81. کلاله ي سنبل: استعاره ي مکنيّه، خوشه ي گل هاي سنبل که همانند زلف پيچيده و تابدار است. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. بين گل، کلاله ي سنبل و چمن و بين نسيم و بو تناسب است.
هنگامي که از ميان باغ و بوستان، بوي خوش زلف تابدار معشوق به مشام مي رسد، نسيم صبا گيسوي پرپيچ و خم سنبل را سرگل مي کوبد و مي شکند؛ يعني با آمدن بوي معطّر يار، نسيم ديگر توجّهي به گل و سنبل نمي کند.
3- شمّه: کم و اندک. رساله: کتاب و دفتر.
داستان شب جدايي از معشوق، آن شرح و حالي نيست که اندکي از آن را بتوان در صد کتاب و دفتر نوشت و گنجاند.
4- گردخوان: «اسم مرکّب، سفره ي گرد، خوان مدوّر.» (لغت نامه). نگون: وارون و واژگون. گردخوان نگون فلک: اضافه ي تشبيهي، فلک و آسمان واژگون به خوان گرد و مدوّر مانند شده است. نواله: لقمه، روزي.
از سفره ي گرد آسمان واژگون نمي توان اميد داشت که يک لقمه بدون تحمّل صد غصّه و ملال نصيب ما شود.
5- گوهر مقصود: اضافه ي تشبيهي، هدف و مقصود به مرواريد مانند شده است. خيال: انديشه و تصوّر باطل. حواله: برات، نوشته اي که به کسي دهند براي گرفتن چيزي، در اينجا کنايه از عنايت و توجّه الهي است.
تنها با سعي و کوشش خود نمي توان به گوهر مراد و مقصود دست يافت. اين تصوّر باطلي است که اين کار، بدون عنايت الهي صورت گيرد.
به کويِ عشق منِه بي دليلِ راه قدم
که من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد
(غزل 6 / 168)
6- نوح: از پيامبران بني اسرائيل که 950 سال پيغمبر بود. در تفاسير عمر او را از هزار سال بيشتر ذکر کرده اند، امّا مسامحتاً مدّت عمر او به هزار سال مشهور است. قوم نوح به او نگرويدند، مگر عدّل قليلي که در روايات مختلف 39 يا 40 يا 80 تن ذکر شده اند. هنگامي که نوح ملاحظه کرد که بعد از آن مدّت طولاني پيامبري جز قليلي بدو نگرويده اند، در حقّ قوم خود نفرين کرد و نفرين او مستجاب گشت. خداوند به نوح فرمان ساختن کشتي را داد و هنگامي که نوح مشغول ساختن کشتي بود، خلايق او را مسخره مي کردند؛ از اين نظر، صبر نوح در مقابل تمسخر کافران و مقاومت در ساختن کشتي معروف است. سرانجام طوفان نوح در روز جمعه از تنور زن نوح که پيرزني بود ساکن کوفه، آغاز شد … . (فرهنگ تلميحات). کام: مراد و آرزو.
اگر هم چون نوح پيامبر در برابر طوفان سختي ها و مشکلات صبر و شکيبايي کني، سرانجام بلا و مصيبت به پايان مي رسد و تو به مراد و آرزوي ديرينه ات خواهي رسيد.
7- تربت: گور. کالبد: تن و جسد. لاله: – 9 / 58.
اي معشوق، اگر بوي خوش گيسوي زيباي تو بر تربت حافظ گذر کند، از خاک پيکر او صد هزار لاله شکفته مي شود.