- شماره 217
1- اي مسلمانان، زماني دلي داشتم که مشکلم را به او مي گفتم.
2- گرداب: استعاره از سختي ها و دشواري هاي فراوان.
هنگامي که در گرداب غم مي افتادم و به بلا و سختي گرفتار مي شدم، اميد داشتم که با چاره انديشي دل، از درد و غم رهايي يابم و به ساحل نجات برسم.
3- استظهار: پشت گرمي. اهل دل: صاحب دل، جوانمرد.
دلي داشتم که با من هم دردي مي کرد و دوستي خيرخواه و صلاح انديش بود و مايه ي پشت گرمي هر صاحب دلي نيز بود.
4- جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. دامن گير: کنايه از گرفتار کننده و پاي بند، صفت است براي منزل.
دلم در کوي معشوق از دست رفت و گرفتار شد. خدايا، کوي يار چه منزل دامن گيري بود که مرا سخت اسير و دربند ساخت.
5- حرمان: ناکامي و بي نصيبي، رنج و نااميدي. سايل: محتاج و نيازمند، گدا. بيت داراي استفهام انکاري است.
خواجه در جاي ديگر، هنر و دانش را سبب بي نصيبي و حرمان مي داند و مي فرمايد:
عشق مي ورزم و، امّيد که اين فنِّ شريف
چون هنرهايِ دگر موجبِ حِرمان نشود
(غزل 5 / 227)
هنر و فضيلت با رنج و ناکامي همراه است و از من گدا محروم تر و بي بهره تر چه کسي وجود دارد؟
فلک به مردمِ نادان دهد زِمامِ مراد
تو اهلِ فضلي و دانش، همين گناهت بس
(غزل 6 / 269)
6- رحمت آوردن: رحم آوردن.
بر اين جان پريشان و بي قرار من، دل سوزي و رحم کنيد؛ زيرا زماني کار ديده اي توانا و کامل بود.
7- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. حديث: کلام و سخن، حکايت و ماجرا. نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف. محفل: انجمن و مجلس.
از زماني که عشق طرز سخن گفتن را به من آموخت، حکايت و سخنم در هر مجلسي نکته اي ظريف و دل نشين شده است.
8- نکته دان: کسي که سخنان ظريف و باريک را مي داند. ديدن: دانستن، فهميدن.
ديگر مگو که حافظ نکته سنج و دقيق است و در سخنوري ماهر، زيرا ما فهميديم که او بسيار جاهل و نادان است.