- شماره 216
1- پري: جنّ مؤنّث که موجودي است از عالم غيرمرئي و در ادبيات فارسي، نماد زيبايي است. بري: صفت مشّهه از مصدر براءت، پاک و مبرّا و با پري جناس خطّ است.
آن ياري که از وجود او خانه ي ما جايگاه پري (بهشت) بود، سراپايش هم چون فرشته از عيب و نقش پاک و مبرّا بود.
2- فروکش کردن: ماندن، اقامت کردن. بو: ايهام دارد: 1- اميد و آرزو 2- رايحه. سفري: مسافر و رفتني.
دل با خود گفت: در اشتياق ديدار معشوق زيبا و بوييدن بوي خوش او در اين شهر اقامت خواهم کرد، ولي بيچاره نمي دانست که يار او مسافر است و به زودي خواهد رفت.
3- پرده برافتادن: کنايه از ظاهر و آشکار شدن. پرده دريدن: کنايه از افشاي راز کردن، رسوا کردن.
تنها من نيستم که راز دلم برملا شد و ظاهر گشت، بلکه تا روزگار بود، روش آن افشاي راز عاشقان و رسوا کردن آنها بوده است.
4- منظور: مورد نظر و مقصود، مجازاً معشوق. حسن ادب: نيکورفتاري، خوش خلقي. صاحب نظري: دانايي و نکته سنجي.
معشوق داناي ماه روي من که همراه با زيبايي و جذّابيّت، حسن ادب داشت و صاحب نظر نيز بود،
5- دولت: اقبال و سعادت و خواجه در اينجا به طعنه و طنز از آن ياد مي کند و در معني بخت بد ناسازگار است که با دور قمري سازگاري و تناسب دارد. دور قمري: – 5 / 60. مهر در معني خورشيد که در اينجا مراد نيست، با اختر و دور قمري ايهام تناسب است.
بخت و طالع بي رحم و شوم، او را از من گرفت. آري، چه مي توان کرد. اين اتّفاق از دولت دور قمري بود که نصيب من شد.
6- عذر نهادن: عذر آوردن، عذر کسي را پذيرفتن. درويش: فقير و تهي دست. حسن: جمال و زيبايي. مملکت حسن: اضافه ي تشبيهي، کشور حسن، حسن به کشور تشبيه شده است. تاجوري: پادشاهي، سلطنت. سر چيزي داشتن: کنايه از قصد چيزي داشتن.
اي دل، عذر معشوق را بپذير، زيرا تو فقير و تهي دستي و او در کشور حسن و جمال ادّعاي پادشاهي و تاجوري دارد.
7- اوقات خوش همان بود که با معشوق به سر برديم و در کنار او بوديم و باقي اوقات همه در بي ثمري و ناآگاهي سپري شد.
8- گل: گل سرخ. نسرين: – 7 / 52. گنج روان: ايهام دارد: 1- گنج قارون – 11 / 49. 2- روان به معني رايج و باارزش. 3- روان در معني روح و گنج روان گنجي است که روان و روح را باارزش و مستغني مي سازد و در هر سه مورد استعاره از معشوق است. رهگذري: گذرنده و رفتني.
نشستن بر لب جوي آب و کنار گل سرخ و سبزه و نسرين خوش و لذّت بخش بود، امّا افسوس که آن معشوق زيبا به سرعت مي گذشت و مي رفت و بي وجود او خوب و خوش نبود.
9- بلبل: – 1 / 77. رشک: غيرت و حسادت. صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. جلوه گري: ناز و کرشمه و دلبري.
اي بلبل عاشق، خود را از اين رشک و غيرت بکش، زيرا که معشوق تو، گل سرخ، سحرگاه براي باد صبا دلربايي و عشوه گري مي کرد.
10- گنج سعادت: اضافه ي تشبيهي، سعادت به گنج مانند شده است. يمن: ميمنت و مبارکي، برکت. ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي در زير لب تکرار نمايد.
هر گنج سعادت و خوشبختي که خداوند به حافظ عطا کرد، همه از برکت دعاي شب و ذکر سحرگاهي است.