- شماره 215
1- ميکده: – ميخانه در فرهنگ. مشغله: هنگامه و غوغا، قيل و قال و همهمه. جوش: ازدحام و انبوهي، شور و هيجان. شاهد: – 7 / 11. مشعله: مشعل، قنديل و شمعدان بزرگ.
خدايا، سحرگاه در کوي ميخانه چه شور و غوغايي برپا بود که در آنجا گروه فراواني از معشوقان و ساقيان زيبارو در رفت و آمد بودند و در همه جا شمع و مشعل روشن بود؟
2- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. ناله: – 2 / 123. دف: – 5 / 158. ولوله: همهمه و غوغا، بانگ و فرياد.
داستان عشق که از حرف و سخن بي نياز است و در آن نمي گنجد، با صداي خوش دف و ني در جوش و خروش و همهمه بود.
3- مباحث: جمعِ مبحث، گفتگوها، سخن ها. وراي: بالاتر از، فراتر از. مدرسه: – 2 / 44. قال و قيل: بانگ و فرياد، مباحثه و گفتگو. مسأله: سؤال و پرسش، درخواست و نياز، مبحث و قضيه ي علمي.
بحث و گفتگوهايي که در آن ميکده ي عشق و محفل شور و جنون بيان مي شد، بسيار بالاتر از قيل و قال هاي رسمي و مسأله هايي بود که در مدرسه مطرح بود.
4- کرشمه: – 8 / 249. به شکر بودن: سپاس گزار و شاکر بودن. نامساعد: ناموافق و ناسازگار.
اگرچه دلم از ناز و غمزه ي ساقي زيبارو سپاس گزار بود، ولي از بخت بد و ناسازگار خود کمي گله داشت که چرا هنوز به وصال يار نرسيده است.
5- سامري: – 7 / 128.
مقايسه کردم و ديدم که آن چشم مست و افسونگر و دل فريب معشوق، هزار ساحر و جادوگر هم چون سامري در جمع و خيل خود دارد.
اگر گله (به کسر اوّل) خوانده شود، معني بيت چنين مي شود:
مقايسه کردم و ديدم که از چشم مست و افسونگر و دل فريب معشوق هزار ساحر و جادوگر هم چون سامري گله و شکايت داشتند که آن چشم زيباي ساحر و مست، ما را سحر و جادو مي کند.
6- معامله: داد و ستد، بده و بِستان. بين حواله و معامله تناسب است.
به يار گفتم: به لب من بوسه اي حواله کن و بفرست و او با خنده و تمسخر گفت: چه وقت بين ما چنين معامله و کاري بوده است!؟
7- نظر: اصطلاح نجومي – 9 / 153. سعد: مارک و خجسته. دوش: ديشب. مقابله: رويارويي و در برابر هم قرار گرفتن، «در اصطلاح نجومي، نظر ستاره به ستاره ي ديگر به فاصله ي نصف دور فلک که يک صد و هشتاد درجه باشد يعني شش برج، در اصطلاح احکام نجوم، يکي از نظرات خمسه است و آن چنان است که ميان دو کوکب 180 درجه فاصله باشد.» (لغت نامه). خواجه رخ يار را با توجّه به اصطلاح مقابله، به خورشيد مانند کرده است. بين اختر، نظر، سعد، ماه و مقابله تناسب است.
سعادت و نيک بختي در راه رسيدن به من است و من چشم به راه آمدن آن هستم، زيرا ديشب ماه در مقابل چهره ي زيباي خورشيد مانند معشوقم قرار گرفت.
8- درد: – 5 / 63. فغان: آه و ناله. مروّت: جوانمردي، بخشش و سخاوت. تنگ حوصله: کم صبر، ناشکيبا. بين دهان و تنگ تناسب است، زيرا در قديم هرچه دهان تنگ تر و کوچک تر بود، زيبا به نظر مي رسيد و خواجه در اين بيت کوچکي دهان يار را نشانه ي کم حوصله بودن او مي داند – 5 / 68.
از دهان زيبا و کوچک معشوق که درمان درد حافظ را به همراه داشت و مي توانست با دادن بوسه اي درد او را تسکين دهد، فرياد و فغان که هنگام بخشش، چه قدر کم صبر و ناشکيبا بود و از دادن بوسه اي خودداري مي کرد.