- شماره 201
1- شراب بي غش: شراب صاف و خالص. خوش: زيبا و دل پسند، شاد و مسرور.
شراب صاف و خالص و ساقي زيبا دو دام راه هستند که هوشياران عالم از کمند آنها رهايي نخواهند يافت.
2- رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. مست: بي خويش و خراب. نامه سياه: کسي که نامه ي اعمالش سياه است، گناه کار. خواجه در مصراع دوم طعنه و طنزي به رياکاران ظاهرفريب که خود را پاک و ديگران را گناه کار مي دانند، دارد و مي فرمايد: اگرچه من عاشق و رند و مست و گناه کارم. خدا را هزار بار سپاس که هم شهريان، همه بي گناهند و نامه ي عملشان سفيد است!
3- درويشي: رندي و صوفي گري. راهروي: سير و سلوک، طي کردن منازل عرفان. سالکان: جمعِ سالک – فرهنگ.
جور و ستم آيين درويشي و سير و سلوک نيست. باده بياور که اين سالکان دروغين، مرد اين راه نيستند؛ زيرا به يکديگر تهمت هاي ناروا مي زنند و ستم مي کنند.
4- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. کمر: کمربند شاهي، شاهان در قديم کمربند جواهرنشان مي بستند. کله: کلاه، تاج شاهي. بين گدايان با شهان و خسروان تضاد و بين کمر و کله و بين شهان و خسروان تناسب است.
به نيازمندان کوي عشق با چشم حقارت نگاه مکن، زيرا اين گروه شاهاني هستند که کمر و کلاه پادشاهي ندارند و از نشانه هاي سلطنت مادّي به دورند.
بر درِ ميکده رندانِ قلندر باشند
که ستانند و دهند افسرِ شاهنشاهي
خشت زيرِ سر و بر تارکِ هفت اختر پاي
دستِ قدرت نگر و منصبِ صاحب جاهي
(غزل 4 و 3 / 488)
5- استغنا: بي نيازي. باد استغنا: اضافه ي تشبيهي، استغنا به باد تشبيه شده است. طاعت: عبادت و بندگي خدا. خرمن طاعت: اضافه ي تشبيهي، طاعت به خرمن مانند شده است. نيم جو: کنايه از چيز کم و اندک – 5 / 64. بين خرمن و جو تناسب و بين باد و خرمن تضادّ است، زيرا که هنگام وزيدن باد، خرمن را به باد مي دهند.
بدان و آگاه باش که وقتي باد بي نيازي حق بوزد، هزار خرمن عبادت و بندگي بي ارزش است و بهايي ندارد.
6- کوکبه: شکوه و جلال.
اي معشوق، کاري مکن که هواداران و عاشقان تو پراکنده شوند، زيرا با پراکنده شدن آنها شکوه و جلال دلربايي تو نيز شکسته مي شود و از بين مي رود.
چو پرده دار به شمشير مي زند همه را
کسي مقيمِ حريمِ حرم نخواهد ماند
(غزل 3 / 179)
7- همّت: – 12 / 12. غلام همّت کسي بودن: کنايه از مريد همّت بلند کسي بودن و خود را در برابر کسي کوچک شمردن. درد: گل و لاي ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهاي کم مي نوشند، ولي مستي آن بيشتر است. دردي کشان: کساني که جام شراب را تا ته سر مي کشند، باده نوشان قهّار، کنايه از رندان عاشق پيشه ي مست. ازرق لباس: کسي که لباس کبود مي پوشد، ازرق پوش، کنايه از صوفي. دل سيه: ساه دل، گمراه و بدخواه.
بنده ي همّت بلند آن رندان عاشق پيشه ي مست و بي ريا هستم نه آن صوفيان رياکاري که جامه ي کبود بر تن مي کنند، ولي سياه دل و گمراه و بدخواهند.
8- خرابات: – فرهنگ. سالکان: جمعِ سالک – فرهنگ. پادشه: پادشاه، استعاره از خداوند.
جز با رعايت ادب و احترام به ميخانه قدم مگذار، زيرا سالکان درگاهش از محرمان و مقرّبان پادشاه هستند.
9- جناب: آستان و درگاه. جناب عشق: استعاره ي مکنيّه، عشق به پادشاهي مانند شده که داراي درگاه و آستان بلند است. همّت: – 12 / 12.
درگاه عشق، بلندمرتبه و والاست. حافظ، قصد و کوششي کن که عاشقان طريق عشق، راه بي همّتان را به سوي خود همراه نمي کنند.