• شماره 199

1- واعظان: جمعِ واعظ، ناصحان و پنددهندگان و از شخصيّت هاي منفي و دوست نداشتني حافظ است. جلوه کردن: خودنمايي کردن. محراب: جايي در مسجد که امام در آنجا نماز مي گزارد، قبله. منبر: کرسي اي که واعظ بر بالاي آن مي رود، وعظ مي کند. اين بيت از ابيات زيبا و مشهور حافظ است که به صورت ضرب المثل درآمده است. بين واعظ، محراب و منبر تناسب است.

ناصحان که اين گونه در محراب نماز مي ايستند و بالاي منبر سخنراني و تظاهر به تقوا و پرهيزکاري مي کنند، وقتي به خلوت مي روند، کارهايي را که خلاف شرع و تقواست، انجام مي دهند.

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فريب

تا خود درونِ پرده چه تدبير مي کنند

(غزل 5 / 200)

2- داشمند: اهل فضل و علم، فقيه. توبه فرمايان: کساني که مردم را به توبه و ترک گناه فرمان مي دهند، آمران به معروف و ناهيان از منکر.

برايم مشکلي پيش آمده است. آن را از فقيه مجلس بپرس. چرا آنهايي که مردم را به توبه کردن فرمان مي دهند، خودشان کمتر توبه مي کنند؟

3- روز داوري: روز قضاوت، روز قيامت. قلب: تقلّب و وارونه جلوه دادن. دغل: مکر و فريب. داور: خداوند. بين داوري و داور جناس زايد است.

گويي که روز قيامت را قبول ندارند که اين همه نيرنگ و تقلّب در کارخدا مي کنند.

4- نو دولت: تازه به دوران رسيده، تازه به مال و منصب رسيده. با خر خود نشانيدن: بر خر خود نشاندن، کنايه از به مقام پست اوّليّه ي خود بازگردانيدن، سر جاي خود نشاندن. ناز: تفاخر و فخرفروشي. استر: قاطر.

خدايا، اين تازه به دوران رسيده ها را که به غلام ترک و استرشان مي نازند، به جاي اوّل خود بازگردان و بر سر خرشان بنشان.

5- خانقه: خانقاه – فرهنگ. دير مغان: – 2 / 2. آب: شراب. بين گدا و توانگر تضادّ است.

اي گداي کوي خانقاه، برخيز و به سرعت به دير مغان برو که در آنجا شرابي مي دهند که با نوشيدن آن، دل ها توانگر و بي نياز مي شود.

6- حسن: جمال و زيبايي – فرهنگ. زمره: گروه، دسته. سر برکردن: کنايه از سر بلند کردن، ظاهر و آشکار شدن، بيرون آمدن.

حسن و زيبايي بي نهايت معشوق، هر قدر که عاشقان را مي کشد و از پاي درمي آورد، باز گروه ديگري از عاشقان هستند که از غيب مي آيند و راه عشق او را در پيش مي گيرند.

7- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. ميخانه: – فرهنگ. ميخانه ي عشق: اضافه ي تشبيهي، عشق به ميخانه تشبيه شده است. تسبيح گفتن: خدا را به پاکي ياد کردن، نيايش و دعا کردن. طينت: سرشت، گل و آن گلي است که قالب آدم با آن ساخته شد. مخمّر کردن: سرشتن و خمير کردن. بيت اشاره است به آيات متعدّدي در قرآن کريم از جمله: آيه ي 71 و 73 سوره ي ص (38)، آيه ي 12 سوره ي انعام (6)، آيه ي 12 سوره ي اعراف (7)، آيه ي 7 سوره ي مؤمنون (23) و نيز به حديث قدسي: خَمَّرتُ طِينَةَ آدَمَ بِيَديَّ اَربَعِينَ صَباحاً، گل آدم را به مدّت چهل صبح به دست (قدرت) خويش سرشتم (احاديث مثنوي، 198)

اي ملک، بر درِ ميخانه ي عشق، خدا را به پاکي ستايش کن و سجده نما؛ زيرا آنجا مکاني است که گل وجود آدم را با شراب عشق خمير مي کنند و به قالب مي زنند – غزل 1 / 184.

دوش ديدم که ملائک درِ ميخانه زدند

گِلِ آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

(غزل 1 / 184)

8- عرش: – 5 / 37. قدسيان، فرشتگان، ساکنان عالم ملکوت.

هنگام صبح بانگ و فريادي از عرش به گوش مي رسيد. عقل گفت: گويا فرشتگان عالم ملکوت شعر حافظ را از بر مي کنند و به خاطر مي سپارند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا