شماره 176

1- دولت بيدار: بخت و اقبال خوش و نيک که مقابل بخت خفته است. بالين: آنچه به هنگام خفتن زير سر نهند، بالش و متّکا. خسرو شيرين: ايهام دارد: 1- شاه خوب و دوست داشتني، کنايه از شاه شجاع 2- خسروي که عاشق شيرين است. خواجه با زيبايي در اين ترکيب هم نام خسرو را آورده است و هم نام شيرين را که هر دو نام دو قهرمان يک عشق بزرگ داستاني هستند که نظامي به زيبايي، آن را به نظم کشيده است – 6 / 41.

سحرگاه بخت و اقبال بيدار به بالين من آمد و گفت: از خواب بيدار شو که آن شاه شيرين رفتار دوست داشتني به ديدار تو آمد.

2- قدح: جام و پياله ي شراب. درکشيدن: نوشيدن. سرخوش: مست و شادان. خراميدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن. نگار: – 6 / 15. آيين: شيوه و روش، فرّ و شکوه. «چه» در اينجا راي پرسش نيست، بلکه براي تعجّب است.

خواجه در ادامه ي مضمون بيت قبل مي فرمايد: جام شرابي بنوش و شادان و مست، براي تماشا قدم بيرون بگذار و بخرام تا ببيني که معشوق محبوب تو با چه فرّ و شکوهي آمده است.

3- خلوتي: عزلت نشين، گوشه نشين. نافه گشاي: آن که نافه ي مشک را باز کند و همه جا را پر عطر سازد، عطرافشان – 2 / 1. خلوتي نافه گشاي: کنايه از خود حافظ است که با اشعار زيباي خود همه جا را عطرآگين مي سازد. ختن: شهري بود در ترکستان چين و يا ترکستان شرقي و گاهي نيز به همه ي ترکستان چين اطلاق شده است که به داشتن آهوي مشک معروف است. مشکين: خوش بو و معطّر مانند مشک آهوي مشکين: استعاره از شاه شجاع است که خواجه با آوردن اين ترکيب به شاعري شاه شجاع و عطرافشاني او نيز اشاره مي کند. بين نافه گشاي و ختن و آهوي مشک تناسب است.

اي حافظ خلوت نشين نافه گشا که با سخنان همه جا را معطّر مي کني، مژده بده که آهوي مشکين از بيابان ختن آمد و همه جا را معطّر کرد.

4- آب: ايهام دارد: 1- اشک 2- رونق و آبرو. مسکين: درمانده و بي نوا. بين آب و سوخته در «سوختگان» تضاد و بين گريه، ناله و عاشق تناسب است.

اشک دل سوختگان عاشق به آنان طراوت و اعتبار دوباره داد و ناله فريادرس عاشق بي نوا گرديد؛ يعني عاشقان دل سوخته که در غياب آن خسرو شيرين اعتبار خود را از دست داده بودند، با گريه و زاري به درگاه خدا، بازگشت آن شاه را طلب مي کردند که سرانجام با آمدنش به آرزوي خود رسيده، اعتبار پيشين را به دست آوردند.

5- مرغ دل: اضافه ي تشبيهي، دل از جهت پرواز کردن و تپيدن به مرغ مانند شده است. هوادار: ايهام دارد: 1- طرفدار، مشتاق و عاشق. 2- باتوجّه به مرغ، پر کشيده و پرواز کرده. کمان ابرو: صفت جانشين موصوف، معشوق زيباي ابروکمان. کبوتر: استعاره از دل. نگران بودن: ايهام دارد: 1- مراقب بودن 2- پريشان و مضطرب بودن. شاهين: استعاره از يار ابروکمان. باز در معني پرنده ي شکاري که در اينجا مراد نيست، با مرغ، کبوتر و شاهين ايهام تناسب است.

مرغ دلم دوباره عاشق معشوق زيبارويي شده است و به سوي او پر مي کشد. اي کبوتر دل، مراقب و پريشان باش که بار ديگر معشوق چون شاهين شکاري براي صيد دل تو آمد.

6- کام: خواست و آرزو. «آن» دشمن و در اينجا منظور شاه محمود و «اين» دوست و در اينجا مراد شاه شجاع است – مقدّمه ي غزل 6- شدن: رفتن. بين دشمن و دوست و بين شد و آمد تضادّ است.

اي ساقي، غم مخور، جام باده را به حرکت درآور، زيرا مطابق ميل ما دشمن رفت و دوست آمد.

7- بدعهدي: پيمان شکني و ناسپاسي. ايّام: روزگار. سمن: – 7 / 16. سنبل: – 5 / 81. نسرين: – 7 / 52.

ابر بهار چون بدعهدي روزگار را ديد بر عمر کوتاه سمن و سنبل و نسرين گريه کرد.

8- صبا: نسيم صبحگاهي. عنبر: – 5 / 58. رياحين: جمعِ ريحان و ريحان به هر گياه خوش بو گفته مي شود – 2 / 9.

چون باد بهاري شعر عطرآگين حافظ را از زبان بلبل شنيد، عطرافشان گشت و به تماشاي گل ها و گياهان آمد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا