- شماره 174
1- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ هدهد: – 1 / 90. طرف: جانب، سو. سبا: شهري ات در يمن – 1 / 90، در شعر فارسي معمولاً استعاره از ديار معشوق است. بين هدهد و سبا تناسب و بين صبا و سبا جناس لاحق است.
اي دل، مژده بده که بار ديگر باد صبا آمد و از ديار معشوق خبر خوش آورد، همان گونه که هدهد از سرزمين سبا براي سليمان خبر آورد.
2- نغمه برکشيدن: سرود و آواز خواندن. مرغ سحر: کنايه از بلبل. داوود: «از پيامبران بني اسرائيل که يازدهمين پشت يعقوب و پدر سليمان است. اسم کتاب آسماني او زبور يا مزامير است. مزامير (جمعِ مزمار) سروده ها و اشعاري است که با آهنگ ني خوانده شود. به هريک از اين ترانه ها مزمار يا مزمور و به مجموعه ي اين سروده ها مزامير گويند. به کتاب مزامير، زبور نيز گفته مي شود. داوود به خوش آوازي معروف است. در آيه ي 10، سوره ي سبا (24) مي فرمايد: وَلَقَد داوُدَ مِنَّا فَلاً، همانا داديم داوود را مزيّتي و مفسّرين آن مزيّت را به صداي خوش و نرم کردن آهن تفسير کرده اند. داوود هنگامي که کتاب خود را با لحن خوش مي خواند، مرغ از طيران بازايستاد و نيز هنگامي که آواز مي خواند، کوه ها با او هم سرايي مي کردند و به عبارت ديگر، رسايل او بودند؛ چنان که در آيه ي 10، سوره ي سبا (34) مي فرمايد: يَا جِبَالُ اَوِّبِي مَعَهُ، اي کوه ها، با او هم آواز شويد.» (فرهنگ تلميحات). سليمان: – 2 / 57. سليمان گل: اضافه ي تشبيهي، گل سرخ که سلطان باغ است، از نظر زيبايي و جاه و جلال، به سليمان مانند شده است.
اي بلبل، آواز خوش خود را که هم چون نغمه ي داوودي است، بخوان و از سر بگير، زيرا گل سرخ مانند سليمان با باد صبا به باغ و چمن آمد.
3- عارف: دانا و شناسنده. سوسن: – 6 / 43.
کجاست آن صاحب دل اهل معرفتي که زبان سوسن را بفهمد و از او بپرسد که چرا پژمرد و رفت و چرا دوباره شکفت و به بستان آمد؟
4- مردمي: جوانمردي و نيکي و مروّت. خداداد: خداداده، بخشش و موهبت الهي. بت: استعاره از معشوق زيبا که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد. وفا: – 2 / 90.
لطف الهي به من نيکي و بخشش کرد که آن معشوق زيبا از راه وفا و دوستي به نزد من بازآمد.
5- لاله: – 9 / 58. نوشين: شيرين و گوارا. شنيدن: استشمام کردن، بوييدن. دم صبح: نفس و نسيم صبح. داغ دل: سوخته دل، دل شکسته. بين دم و بو و بين داغ و دوا تناسب است.
لاله از نسيم خوش صبحگاهي بوي مي گوارا شنيد. چون داغدار بود، به اميد دوا بار ديگر بازگشت.
6- چشم در راه ماندن: کنايه از منتظر ماندن. گوش دل: استعاره ي مکنيّه، گوش باطن. درا: دراي، جرس، زنگ شتر – 3 / 1.
منتظر و چشم به راه قافله ي راه بودم تا اينکه صداي زنگ کاروان را با گوش دل شنيدم
7- درِ رنجش زدن: کنايه از رنجيدن. لطف: نرمي در کار و کردار، رفق و مدارا، نيکويي.
هر چند حافظ رنجيده شد و پيمان دوستي را شکست، ولي لطف و محبّت معشوق را ببين که چگونه با نيکي و خوشي به ديدار ما آمد.