- شماره 166
1- فرقت: جدايي. فال زدن: فال گرفتن، غيب گويي کردن و فال به معني شگون و پيش بيني نکوست. اختر: در اينجا مراد ستاره سعد است، اگر هنگام دعا يا خواهش و يا زدن فال، ستاره سعد از درجه ي طالع شخص صاحب دعا يا فال بگذرد، نشانه ي خوبي و رسيدن به مراد است.
روز جدايي و شب دوري از معشوق به پايان رسيد، فالي نيکو زدم. در اين وقت اختر سعد بود و کار به انجام رسيد.
2- ناز: فخرفروشي و تفاخر. تنعّم: زندگي در ناز و نعمت. ناز و تنعّم خزان: به خود باليدن و نعمت خود را به رخ کشيدن خزان. اشاره است به رنگارنگي برگ درختان پاييزي و ميوه هاي گوناگون آن. بين خزان و بهار تضادّ است.
آن همه ناز و تفاخر پاييز با آمدن باد بهاري پايان يافت.
3- اقبال: روي آوردن سعادت و نيک بختي. کله گوشه ي گل: گوشه ي کلاه گل، کنايه از برگ هاي گل که به صورت تاج و کلاه است، کنايه از بزرگي و سرافرازي گل. نخوت: غرور و تکبّر. باد دي: باد دي ماه، باد سرد زمستاني، باد خزان. بين باد در معني غرور که در اينجا مراد نيست، با نخوت ايهام تناسب است. شوکت: شکوه و عظمت و نيز در عربي به معني خار و تيغ است که خواجه با زيبايي در اينجا آورده است و در اين معني که در اينجا مراد نيست، با خار ابهام تناسب است.
خدا را سپاس که به يمن مقام بلند گل، غرور باد سرد زمستاني و شکوه خار به پايان رسيد.
4- صبح امّيد: اضافه ي تشبيهي، اميد به صبح روشن مانند شده است. معتکف: گوشه نشين، کسي که براي عبادت در مسجد و خانقاه مقيم شود. بين کار و تار جناس لاحق و بين صبح و شب تضادّ است.
به صبح اميد که مدّتي در پرده ي غيب گوشه نشين و پنهان بود، بگو بيرون بيا که شب تاريک تمام شد.
5- سايه: مجازاً حمايت، پناه. نگار: – 6 / 15.
همه ي آن آشفتگي شب هاي طولاني غم و درد دل، در سايه ي زلف سياه زيباي معشوق پايان يافت.
6- بدعهدي ايّام: بي وفايي و پيمان شکني روزگار. دولت يار: بخت و اقبال برخورداري از يار، سعادت رسيدن به يار. بين قصّه و غصّه جناس لاحق و بين عهد در معني زمان و روزگار که در اينجا مراد نيست، با ايّام ايهام تناسب است.
از بدعهدي و بي وفايي روزگار هنوز باور نمي کنم که داستان غم فراق به برکت برخورداري از معشوق به پايان رسيد.
7- قدح: جام و پياله ي شراب. خمار: – 6 / 22. تشويش خمار: پريشاني و اضطرابي که بر اثر خماري حاصل گردد، پريشاني و سردردي که بر اثر ننوشيدن مي حاصل شود.
اي ساقي، لطف بسيار کردي، جامت هميشه پر شراب باد، زيرا با تدبير تو آشفتگي و سردرد خماري از بين رفت و پايان يافت.
8- در شمار نياوردن: به حساب نياوردن، ارزش و اعتباري قايل نشدن. بيت براساس تکرار «شمار» با تسامح صنعت ردّالصّدر الي العجز و تصدير است.
هرچند کسي به حافظ توجّهي نکرد و براي او ارزش و اعتباري قايل نشد، ولي خدا را سپاس که درد و رنج بسيار به آخر رسيد و تمام شد.