• شماره 157

1- خط سبز: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد – فرهنگ. سودا: معامله و داد و ستد – 1 / 36. سر سودا داشتن: خيال داد و ستد داشتن، مايل به عشق بازي بودن. دايره: ايهام دارد: 1- استعاره از خط که گرداگرد صورت است. 2- دايره ي عشق. بين سر در معني عضو بدن که در اينجا مراد نيست، با خط و پا ايهام تناسب است.

هرکس که با خطّ زيباي تو سر و کار داشته باشد، تا زنده است نمي تواند از اين دايره ي خط پا بيرون نهد و هميشه عاشق تو خواهد ماند.

2- لحد: گور. لاله: – 9 / 58. لاله صفت: مانند لاله داغ دار. داغ سودا: داغ و نشانه ي عشق. سويدا: مصغّر سودا و آن دانه ي سياهي است که در مرکز دل قرار دارد و در نزد عارفان «معدن مکاشفات غيبي و علوم لدنّي و منبع حکمت و گنجينه ي اسرار الهي سبحانه و تعالي و محلّ علم اسما «و علم آدم الاسماء کلّها»ست و در وي انواع علوم کشف شود که ملائکه از آن محروم اند.» (فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني). سرّ سويدا: راز دل. بين سودا و سويدا جناس زايد است.

هنگامي که از خاک گور هم چون لاله ي داغ دار سر از خاک برآورم، داغ عشق تو راز نهفته ي دل من خواهد بود.

3- گوهر يک دانه: درّ يتيم، گوهر بي نظير، استعاره از شخص گران مايه و بي نظير و دوست داشتني. مردم در معني مردمک چشم با ديده ايهام تناسب و بين گوهر و دريا تناسب است.

اي گوهر بي همتا، کجايي که از غم دوري تو چشم مردم از بسياري اشک چون دريا شده است؟

4- بن: بيخ و ته، پاي و در معني درخت هم هست که در اين صورت مژگان به درختاني مانند شده است که آب در پاي آنها جاري است. آب: اشک. لب در معني عضو بدن که در اينجا مراد نيست، با مژه ايهام تناسب و بين آب و جوي تناسب است.

اگر خواهان نشستن بر لب جوي آب و تماشاي آن هستي، بيا ک از بن هر مژه ام جوي آبي روان است.

5- گل: گل سرخ. از پرده بيرون آوردن: کنايه از حجاب و نقاب را کنار گذاشتن و خود را آشکار نمودن. بين مي و دمي جناس زايد است.

مانند گل که مي شکفد و شراب که از پرده ي خم بيرون مي آيد، تو نيز لحظه اي بيرون بيا و خود را نمايان کن که معلوم نيست دوباره ديدار ميسّر گردد.

6- ظلّ ممدود: سايه ي کشيده شده و دايم، اين ترکيب برگرفته از قرآن آيه ي 30، سوره ي واقعه (56) است. خم زلف: زلف پيچيده و تاب دار. شيدا: عاشق و ديوانه.

آرزو مي کنم پيوسته سايه ي بلند زلف پيچيده ي تو بر سر من باشد، زيرا که اين سايه، مايه ي آرامش دل عاشق و ديوانه ي من است.

7- ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق. سرگراني: سرسنگيني، تکبّر و غرور. نرگس: – 5 / 24، خواجه خميدگي گل نرگس را بر روي ساقه، تکبّر و سرگراني او مي داند. رعنا: زيبا.

چشم زيبا و خمار تو از روي تکبّر به حافظ نگاهي نمي کند. آري، سرسنگيني صفت نرگس زيباست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا