شماره 148
1- قدح: جام و پياله ي شراب. بتان: جمعِ بت و بت استعاره از معشوق زيبارو که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد.
هنگامي که معشوق من جام شراب به دست مي گيرد، بازار زيبارويان شکسته مي شود و از رونق و اعتبار مي افتد.
2- محتسب: نهي کننده از امور ممنوع در شرع – 1 / 41.
هرکس که چشم مست و خمار معشوق را ديد، گفت: محتسب کجاست تا او را دستگير کند؟
3- شست: دام و تور ماهي گيري.
خواجه خود را به ماهي و معشوق را به صيّاد و ماهي گير تشبيه کرده است و مي فرمايد: به اميد آنکه معشوق، مرا صيد کند و به دام اندازد، خود را هم چون ماهي در دريا انداخته ام؛ يعني براي جلب توجّه او به هر کاري دست زده ام.
4- بود که: ممکن است که، اميد است که. دست گرفتن: کنايه از ياري کردن.
در پاي معشوق به گريه و زاري افتاده ام، به اين اميد که مرا ياري کند.
5- الست: – 1 / 24. مي الست: مي و عشق ازلي.
شاد باشد آن دلي که هم چون دل حافظ جامي از شراب عشق نوشيد و سرمست گشت.