• شماره 144

1- بين ياد و باد جناس خطّ است.

يادش به خير باد آن کسي که به هنگام سفر يادي از ما نکرد و با يک خداحافظي، دل غمگين ما را شاد ننمود.

2- جوان بخت: نيک بخت، خوش اقبال. رقم زدن: نوشتن و نقش کردن، اثر و نشان به جاي گذاشتن. رقم خير و قبول زدن: نوشتن و نقش کردن کارهاي پسنديده و نيکو. آزاد کردن بنده ي پير: وقتي بنده و غلامي پير مي شد، رسم چنان بود که به احترام خدمات پيشين، او را آزاد مي کردند. خواجه در جاي ديگر به آزاد کردن بنده اشاره مي کند:

کلکِ مُشکينِ تو روزي که ز ما ياد کند

ببَرد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند

(غزل 1 / 190)

بين جوان در «جوان بخت» و پير تضادّ است.

نمي دانم آن جوان بخت و خوش اقبال که کارهاي نيک و پسنديده انجام مي داد، چرا آن بنده ي پير را آزاد نکرد و به او توجّهي ننمود.

3- کاغذين جامه: جامه ي کاغذين که ستم ديدگان براي عرض دادخواهي در ايّام بار عام به تن مي کردند و بر آن موضوع دادخواهي خود را مي نوشتند و در پاي عَلمِ داد مي ايستادند تا شناخته شوند و حاکم از ايشان رفع ظلم نمايد. خونابه: اشک خونين. فلک: آسمان، روزگار. علم داد: پرچم و نشاني که کنار قصر سلاطين برمي افراشتند تا ستم ديدگان و دادخواهان در زير آن جمع شوند.

بايد خون بگريم و کاغذين جامه ي خود را با آن بشوييم، زيرا روزگار مرا به پاي علم داد راهنمايي نکرد.

4- فرهاد: – 4 / 54. اين کوه: شايد استعاره از اين جهان و آسمان گنبدي شکل باشد که صدا در آن مانند کوه منعکس مي شود. بين فرهاد و کوه تناسب است.

دل من به اميد آنکه صدايش به تو برسد، در اين کوه ناله ها کرد که فرهاد کوه کن هم نکرد.

5- چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. سايه باز گرفتن: کنايه از عنايت خود را گرفتن، بي توجّهي کردن. مرغ سحر: کنايه از بلبل. شکن: پيچ و تاب. طرّه: موي جلوي پيشاني، زلف تابدار و آراسته. شمشاد: «درختي است هميشه سبز و گاهي در ادبيات فارسي، شاعران زلف پيچيده و تابدار معشوق را بدآن تشبيه کرده اند.» (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي)

اي معشوق، از زماني که سايه ي خود را از سر چمن برداشتي، ديگر بلبل در ميان شاخه هاي پيچيدل شمشاد آشيانه نساخت؛ زيرا فهميد که باغ بي حضور تو صفايي ندارد.

6- شايد: شايسته و سزاوار است. صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. پيک صبا: اضافه ي تشبيهي، صبا به پيک و قاصد تشبيه شده است. در ادبيات فارسي، باد مظهر سرعت و چالاکي است.

شايسته است باد صبا که پيک عاشقان است، شيوه ي تو را بياموزد؛ زيرا حتّي باد هم به چالاکي و تندي تو حرکت نمي کند.

7- کلک: قلم. مشّاطه: آرايشگر. مشّاطه ي صنع: آرايشگر آفرينش و هستي، استعاره از خداوند. نقش مراد: تصوير اميد و آرزو. حسن: جمال و زيبايي – فرهنگ.

هرکس که به حسن و زيبايي خدادادي تو اقرار نکند، قلم آرايشگر آفرينش نقش آرزوهاي او را نخواهد کشيد؛ يعني هرگز به مرادش نمي رسد.

8- مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. پرده: آهنگ و موسيقي، ترانه و نغمه.

هر مقام موسيقي واجد پرده هاي مختلف آهنگ است که نوازنده اي که در آن مقام با دستگاه آهنگ مي نوازد، به ترتيب در پرده هاي مختلف آن ساز مي نوازد و منظور از «پرده بگردان» اين است که آهنگ را تغيير بده و از پرده اي به پرده ي ديگر برو. (حافظ و موسقي، 67؛ واژه نامه ي موسيقي ايران زمين). راه: آهنگ و دستگاه، نغمه و موسيقي. عراق: – 4 / 133. شدن: رفتن: بين مطرب، پرده، زدن، راه و عراق تناسب است.

اي مطرب، آهنگي را که مي نوازي، تغيير بده و آهنگ عراق را بنواز؛ زيرا که معشوقم از راه عراق رفت و از من ياد نکرد.

9- غزليّات عراقي: ايهام دارد: 1- غزل هاي فخرالدّين عراقي شاعر و عارف قرن هفتم که خواجه نظر و عنايتي به آنها داشته ات. 2- سروده ها يا ترانه هاي عاشقانه اي که در دستگاه عراق خوانده مي شود. سرود: سخن و آواز – 8 / 164. ره: راه، نغمه و آهنگ. ره دل سوز: آهنگ و آواز سوزناک که منظور غزليّات عراقي است.

سرود و سخن حافظ برگرفته از غزل هاي عراقي است. کيست که اين سروده هاي دل سوز را شنيد و فرياد نکرد؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا