• شماره 139

1- دل شدگان: دل از دست دادگان، دل باختگان. حريف: يار يک دل و يک رنگ، دوست هم پياله و باده نوش.

معشوق رفت و عاشقان خود را خبر نکرد و از هم دم و رفيق سفر خود نيز يادي نکرد.

2- طريق مروّت: روش و آيين جوانمردي. فروگذاشتن: ترک کردن. طريقت: – 2 / 71.

يا بخت و اقبال من راه جوانمردي و فتوّت را ترک گفت يا معشوق از شاه راه عشق و محبّت عبور نکرد.

3- با خود گفتم شايد با گريه دل نامهربان او را نرم کنم و بر سر مهر آورم، امّا چون دلش سنگ بود، تأثيري نکرد.

4- شوخي کردن: گستاخي و بي شرمي کردن. مرغ دل: اضافه ي تشبيهي، دل از جهت تپيدن، به مرغ مانند شده است. سودا: – 1 / 36. دام عاشقي: اضافه ي تشبيهي، عاشقي از آن جهت که عاشق را به بند مي کشد، به دام مانند شده است. از سر به در کردن: کنايه از ترک و رها کردن. گستاخي و بي پروايي مکن، زيرا هنوز مرغ دل من خيال عاشقي را رها نکرده است.

5- نظر: نگاه، انديشه و بصيرت. بين روي، چشم، ديده و نظر تناسب است.

هرکس که چهره ي زيباي تو را ديد، بر چشم من که از ميان زيبارويان تو را برگزيد، بوسه زد و آفرين گفت. آري، کاري که ديده ي من کرد و تو را برگزيد، بدون بصيرت و آگاهي نبوده است.

6- بايد توجّه داشت که وزش نسيم سحر سبب خاموش شدن شمع مي گردد و در عين حال با طلوع صبح، شمع را خاموش مي کنند و خواجه خود را به شمع و معشوق را به صبح و نسيم سحر مانند کرده است و مي فرمايد: من هم چون شمع ايستاده ام تا جانم را فداي معشوق کنم، ولي او مانند باد صبا از کنار من گذر هم نکرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا