• شماره 138

1- رو بر ره نهادن: چهره بر خاک راه گذاشتن. لطف: نرمي و نيکويي، رفق. چشم داشتن: کنايه از توقّع و انتظار داشتن، اميد و آرزو داشتن. نظر: نگاه، توجّه و عنايت. بين چشم، نظر و رو تناسب است.

خاک راه معشوق گشتم، ولي او بر من گذر نکرد و از او انتظار صد لطف داشتم، امّا او عنايت و توجّهي هم نکرد.

2- سرشک: اشک. کين: کينه، دشمني. به در بردن: بيرون کردن. سنگ خاره: سنگ خارا، سنگ سخت و سياه که مظهر سر سختي است.

خواجه به طريق تشبيه تمثيل، سيل اشک را به قطره ي باران و دل معشوق را به سنگ سخت مانند کرده است و مي فرمايد: سيل اشک من کينه و دشمني را از دل معشوق دور نساخت. آري، قطره ي باران در سنگ خارا اثر نخواهد کرد.

3- تير آه: اضافه ي تشبيهي، آه از جهت تأثيرپذيري، به تير مانند شده است. گوشه نشينان: – 5 / 44.

خدايا، تو آن جوان عاشق دليري را که از تير آه گوشه نشينان پرهيز نکرد، محفوظ بدار.

4- دوش: ديشب و در معني کتف که در اينجا مراد نيست، با سر ايهام تناسب است. افغان: ناله و فرياد. شوخ ديده: بي شرم و حيا. برکردن: بلند کردن.

ديشب ماهي دريا و مرغ آسمان از ناله و زاري من آرام نگرفتند و نخفتند، ولي بنگر که آن معشوق زيباي گستاخ چگونه سر از خواب بلند نکرد و التفاتي ننمود و اين شدّت بي اعتنايي معشوق به عاشق است.

5- نسيم سحر: باد صبا.

مي خواستم که هم چون شمع بر سر راه معشوق جان را نثار کنم، ولي او چون باد صبا بر ما گذر نکرد.

6- بي کفايت: بي ليافت. زخم تيغ: ضربت شمشير. بيت داراي استفهام انکاري است.

اي جان من، کدام سنگين دل نالايقي است که در برابر ضربت شمشير عشق تو جان را سپر نکرد؟ يعني همه ي انسان هاي لايق و کاردان، جان خود را در برابر عشق معشوق نثار مي کنند.

7- کلک زبان بريده: قلمي که سر آن را تراشيده باشند. ترک سر کردن قلم: تراشيدن سر قلم براي نوشتن، يعني خواجه براي بيان اسرار و حقايق از سر و جان خود گذشته است. انجمن: مجلس و محفل.

قلم زبان بريده ي حافظ تا ترک سر نکرد و جان نباخت، نتوانست راز تو را با کسي بگويد؛ يعني در برابر افشاي راز تو سر خود را فدا کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا