• شماره 137

1- خدا را: به خاطر و براي خدا، فعل «بگوييد» يا «انصاف دهيد» محذوف است. بازي: فريب و نيرنگ، رفتار و شيوه، عمل.

معشوق دل مرا برد و روي از من پنهان کرد. براي خدا بگوييد با چه کسي مي توان اين گونه بازي کرد؟

2- شب تنهايي: شب فراق و هجران. خيال: عکس و تصوير، فکر، تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد.

شب فراق و دوري از يار قصد گرفتن جانم را داشت، امّا ياد و خيال معشوق به من لطف هاي فراوان کرد و مرا از تنهايي بيرون آورد و نجات داد.

3- لاله: – 9 / 58. چون لاله خونين دل بودن: همانند لاله داغ بر دل داشتن، کنايه از درد و غم در دل داشتن. نرگس: – 5 / 24. سرگران کردن: کنايه از تکبّر و بي اعتنايي کردن.

چرا چون لاله داغدار و دل خون نباشم، در حالي که چشم مست و زيباي يار نسبت به من بي اعتنا و سرسنگين است؟

4- که را گويم: به چه کسي مي توانم بگويم، استفهام انکاري است، يعني به هيچ کس نمي توانم بگويم. درد: – فرهنگ. طبيب: استعاره از معشوق، از آن جهت که درمان درد عاشق در نزد اوست.

به هيچ کس نمي توانم بگويم که با وجود درد عشق جان سوز، معشوق به جاي درمان، قصد جان ناتوان مرا کرده است.

5- سوخت: فعل متعدّدي است، سوزانيد. صراحي: ظرف بلورين با گردن باريک و دراز که از آن در پياله شراب مي ريزند. بربط: «سازي است از خانواده ي آلات موسيقي رشته اي (ذوات الاوتار مقيَّد) که داراي کاسه ي صوتي گلابي شکل و دسته اي کوتاه است. اين ساز را تازيان عود و پارسيان رود گفته اند.» (حافظ و موسيقي، 58). فغان: ناله و فرياد.

معشوق مرا هم چون شمع چنان سوزانيد که صراحي به جان من گريست و بربط نيز به ناله و فرياد درآمد؛ يعني يار چنان دلم را در آتش عشقش سوزاند که به ناچار براي تسکين درد خود، به شراب و موسيقي پناه بردم و با آن، دل سوزان خود را آرام کردم.

6- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. وقت وقت بهار است: بهترين و مناسب ترين وقت است.

اي صبا، اگر چاره اي براي درد من داري، بهترين وقت حالاست؛ زيرا درد و سوزش عشق قصد کشتن مرا کرده است.

7- مهربانان: عاشقان و معشوقان، دوستان. بيت داراي استفهام انکاري است.

در جمع دوستان کي مي توان گفت که معشوق ما با ما چنين سخن گفت و چنان رفتار کرد؟ يعني به دوستان مهربان نمي توان گفت که يار ما به زبان پيمان بست، ولي در عمل به عهد خود وفا نکرد.

8- عدو: دشمن. تير چشم: ناز و غمزه، استعاره از مژگان.

دشمن با جان حافظ آن کار را نکرد که تير نگاه و غمزه ي زيباي يار ابروکماني کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا