• شماره 131

1- ترک فلک: اضافه ي تشبيهي، فلک از نظر غارت و بيدادگري، به ترک مانند شده است و ترک در ادبيات فارسي، مظهر غارتگري است – 3 / 3. خواجه از روزه همانند ساير نمادهاي شريعت مثل نماز و مسجد و … با طنز ياد مي کند و از به پايان آمدن ماه رمضان شادي مي نمايد. خوان روزه: اضافه ي تشبيهي، روزه به خوان و سفره تشبيه شده است. هلال عيد: هلال اوّل ماه شوّال که عيد فطر است. قدح: جام و پياله ي شراب. دور قدح: ايهام دارد: 1- لبه ي هلالي شکل جام 2- گردش جام در حلقه ي مي خواران.

بيا که ترک غارتگر فلک سفره ي روزه را تاراج کرد و هلال عيد فطر به دور جام شراب اشاره کرد؛ يعني ماه رمضان به پايان آمد و زمان نوشيدن باده فرا رسيد.

ساقي بيار باده که ماهِ صيام رفت

دردِه قَدَح که مَوسمِ ناموس و نام رفت

(غزل 1 / 84)

2- ثواب: اجر و پاداش. حجّ قبول: حجّ پذيرفته شده.

خواجه عشق را به ميکده اي مانند کرده است که بدون آن هيچ عبادتي مورد قبول واقع نمي شود؛ به همين سبب مي فرمايد: آن کس روزه و حجّش مورد قبول واقع مي شود و اجر و پاداش مي گيرد که خاک ميخانه ي عشق را زيارت کرده باشد.

3- خرابات: – فرهنگ. عمارت کردن: ساختن و آباد کردن. بين خرابات در معني جاي خراب و ويران، با عمارت ايهام تضادّ است.

جايگاه دايمي و اصلي ما گوشه ي خرابات است و خدا خير بدهد به آن کسي که اين بنا را ساخت و آباد کرد.

4- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. جوهر: 1- گوهر و هر سنگ گران بها 2- اصل هر چيز 3- در اصطلاح فلسفه، آن چيزي که قايم به ذات خود باشد، مقابل عَرَض. جوهر عقل: 1- اضافه ي تشبيهي، عقل گران بها و باارزش، عقل به گوهر مانند شده است. 2- اصل و ذات عقل. هم چنين اشاره دارد به اينکه عقل در منطق از جواهر خمسه است.

بهاي شراب لعل فام چيست؟ جوهر عقل و هرکس که اين تجارت کرد و به بهاي عقل شراب نوشيد، سود برده است.

5- محراب: – 11 / 69. طهارت کردن: پاک گردانيدن و در اينجا کنايه از وضو ساختن. نکته ي بيت در اينجاست که خون نجس است، ولي خواجه با آن طهارت مي کند و اين مضمون بارها در ديوان آمده است:

طهارت ار نه به خونِ جگر کند عاشق

به قولِ مفتيِ عشقش درست نيست نماز

(غزل 4 / 259)

خوشا نماز و نياز کسي، که از سرِ درد

به آب ديده وُ خونِ جگر طهارت کرد

(غزل 3 / 132)

خون جگر: کنايه از غم و رنج.

کسي مي تواند در برابر آن ابروهاي کماني شکل يار نماز بخواند که با خون دل طهارت نمايد. ممکن است برگرفته از سخن حسين بن منصور حلّاج باشد که فرمود: رَکعَتانِ فِي العِشقِ لايَصحُّ وضوءهما الّا بِالدَّمِ، نماز عشق دو رکعت است که وضوي آن درست نيست، مگر به خون. (تذکرة الاوليا، عطّار، جلد دوم، 144)

6- فغان: آه و فرياد. نرگس: – 5 / 24. جمّاش: بازيگر و فريبنده، شوخ و مست. شيخ: پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد. درد: گل و لاي ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهاي کم مي نوشند، ولي مستي آن بيشتر است. دردکشان: کساني که جام شراب را تا ته سر مي کشند، باده نوشان قهّار، کنايه از رندان عاشق پيشه ي مست.

فرياد که چشمان فريب کار و ملامتگر شيخ شهر امروز به رندان عاشق پيشه ي مست از روي حقارت نگاه کرد.

7- نظر کردن: نگاه و توجّه کردن. ز ديده منّت داشتن: سپاس گزار و مرهون چشم بودن. کارديده: باتجربه و کارآزموده. بصارت: بصيرت و دانايي.

به چهره ي زيباي معشوق بنگر و سپاس گزار چشم خود باش که شخص باتجربه پيوسته از روي بينش و دانايي نگاه مي کند.

8- حديث: سخن و قصّه. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. واعظ: ناصح و پنددهنده، از شخصيّت هاي منفي و دوست نداشتني حافظ است. صنعت کردن: تکلّف و تصنّع و ظاهرسازي کردن. عبارت: سخن و بيان.

بيت را دو گونه مي توان معنا نمود:

1- سخن عشق را از حافظ بشنو نه از واعظ، زيرا واعظ با وجود ماهر بودن در فنّ سخن پردازي بي خبر از عشق است، پس به او گوش فرامده.

2- هرچند حافظ در سخن تکلّف و تصنّع فراوان کرده است، سخن عشق را از او بشنو نه از واعظ بي خبر از عشق.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا