- شماره 100
1- دي: ديروز. پير مي فروش: پير ميکده که در نظر حافظ قطب و راهنماست – پير مغان در فرهنگ. از نظر خواجه و مستي درمان غم و اندوه است – 8 / 149.
پير ميکده که يادش به خير باد، ديروز گفت: باده بنوش و غم دل را از ياد ببر.
2- به باد دادن: کنايه از نابود کردن و از دست دادن. نام و ننگ: آبرو و اعتبار. هرچه باد باد: هرچه مي خواهد بشود، بشود، شبيه است به ضرب المثل: هرچه پيش آيد، خوش آيد.
به مي سجّاده رنگين کن گرت پيرِ مُغان گويد
که سالک بي خبر نبوَد ز راه و رسم منزل ها
(غزل 4 / 1)
گفتم شراب آبروي مرا مي برد و نابودم مي کند و و او گفت: حرف مرا بپذير. هرچه مي خواهد بشود، بشود.
3- مايه: سرمايه. چو: چون، وقتي که. معامله: ايهام دارد: 1- با توجّه به سود و زيان در مصراع قبل، به معني داد و ستد 2- با توجّه به ابيات قبل و به قرينه ي «اين» کار باده نوشي مورد نظر است. بين سود و زيان و بين مايه و معامله تناسب است.
وقتي سود و زيان و سرمايه ي دنيوي ناپايدارند و از دست مي روند؛ پس به خاطر اين داد و ستد مادّي باده نوشي، شاد يا اندوهگين مباش.
4- باد به دست بودن: کنايه از بي حاصل و بي بهره بودن. دل نهادن: کنايه از دل بسته شدن. هيچ: کنايه از دنيا. معرض: عرضه گاه، جاي و مکان، استعاره از دنيا. سليمان: – 2 / 57. به باد رفتن تخت سليمان: ايهام دارد: 1- نابود و ويران شدن تخت سليمان. 2- اشاره است به مرکب بودن باد براي سليمان.
در جايي که تاج و تخت و شکوه سليماني بر باد فنا مي رود و ناپايدار است، اگر دل به دنيا بسپاري و دل بسته ي آن شوي، به جز باد حاصلي برايت نخواهد داشت و بي مراد خواهي بود.
5- حکيمان: اهل حکمت، دانايان. ملامت: دل تنگي و افسردگي. قصّه کوته کردن: داستان و ماجرا را ادامه ندادن، حرف و سخن را به پايان رساندن. بين کوته و دراز تضادّ است.
اي حافظ، اگر از نصيحت حکيمان دل تنگ مي شوي، اين ماجرا و سخن را مختصر مي کنيم. عمرت طولاني باد