• غزل شماره 9

1-  رونَقِ عَهدِ شَباب است دگر بُستان را

     می‌رَسَد مُژدة گُل، بُلبُلِ خوش اَلحان را

 2-  اِی صَبا، گَـر به جَوانانِ چَـمَن بازرَسـی

      خِدمَتِ ما بِرَسان سَرو و گُل و رِیحان را

3- گَر چُنین جِلوه کند مُغبَچِة باده فروش

       خـاکروبِ درِ مَیخـانه کنـم مُــژگان را

ای که بر مَه کَشی ازحلقۀ مُشکین چوگان

       مضطرب حال مگردان، منِ سرگردان را

4-  ای که بر مَه کَشی از عَنبَرِ سارا چوگان

       مضطرب حال مگردان، منِ سرگردان را

ترسم آن قوم که بر دُردکَشان می‌خندند

       در ســرِ کـارِ خـَـرابـات کنند ایــمان را

5-  ترسم این قوم که بر دُردکَشان می‌خندند

       در ســرِ کـارِ خـَـرابـات کنند ایــمان را

6-  یارِ مَردانِ خدا باش که در کَشتیِ نوح

      هست خاکی که، به آبی نَخَرَد طوفان را

یارِ مَردانِ خدا باش که در کَشتیِ نوح

      هست خاکی که، به بادی شِمُرَد طوفان را

بـرو از خانة گردون به در و نان مَطَلَب

      کاین سیَه کاسه در آخِر بِکُشَد مهمان را

7- بـرو از خانة گردون به در و نان مَطَلَب

      کان سیَه کاسه در آخِر بِکُشَد مهمان را

هر که را خوابگه آخِر، نه که مشتی خاک است ؟

    گو چه حـاجت که به افلاک کشی ایـوان را؟

هر که را خوابگَهَش خاک بُوَد آخِرِ کار

    گو چه حـاجت که به افلاک کشی ایـوان را؟

هر که را خوابگَهَش آخِر، مشتی خاک است

    گو چه حـاجت که به افلاک کشی ایـوان را؟

 8-   هر که را خوابگهِ آخِر، مشتی خاک است

    گو چه حـاجت که به افلاک کشی ایـوان را؟

ماهِ کنعانیِ من مَسنَدِ مصر آنِ تو شد

    گاهِ آن است،که بِدرود کنی زندان را

9-  ماهِ کنعانیِ من مَسنَدِ مصر آنِ تو شد

     وقتِ آن است،که بِدرود کنی زندان را

*نشوی واقِفِ یک نکته زِ اَسرارِ وجود

تا نه سَر گَشته شوی دایرۀ امکان را

*در سَرِ زُلف ندانم که چه سودا داری

که به هم بَر زده ای گیسوی مُشک افشان را

*مُلکِ آزادگی و کُنجِ قَناعَت گَنجی است

که به شمشیر مُیَّسَر نشود سلطان را

10- حافظا مَی خور و رِندی کن و خوش باش، ولی

  دامِ تـزویــر مـکن چــون دگـران قرآن را

****************************

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن ( بحر رمل مثمن مخبون اصلم)

1-  رونَقِ عَهدِ شَباب است دگر بُستان را

     می‌رَسَد مُژدة گُل، بُلبُلِ خوش اَلحان را

موضوع بیت:فراهم آمدن شرایط وصال

مضمون بیت: (فرارسيدن فصل بهار)

معنی واژگان:الحان: جمعِ لحن به معني آواز/ خوش الحان: خوش آواز/ رونق: در اينجا جلوه و جلا/ عهد: زمان/ شباب: جواني/ مژده: بشارت

قواعد: خوش الحان: صفت ترکیبی

آرایه ها: تناسب یا مراعات النظیر در گل و بلبل و بستان

واج آرایی:تکرار حرف «ل» در مصراع دوم

محصول بيت ـ باز فصل جوانى و طراوت بستان است مثل فصل فعلى ما و به بلبل خوش‌آواز مژده گل مى‌رسد. حاصل كلام اول بهار است.

معنی بیت: دوباره بهار شد و بار ديگر بوستان طراوت دوره ي جواني را به خود گرفت و مژده ي شکفتن گل به بلبل خوش آواز نيز مي رسد.

……………………………………………………………..

2-  اِی صَبا، گَـر به جَوانانِ چَـمَن بازرَسـی

      خِدمَتِ ما بِرَسان سَرو و گُل و رِیحان را

موضوع بیت:خدمت (خدمت و ارادت  به اولیاء)

مضمون بیت: (عشق به طبيعت و بهار و گل و ريحان و باغ و سبزه).

معنی واژگان:جوانان چمن: گياهان و جوانه هاي گياهان باغ «مقصود سرو و گل و ريحان است»/ خدمت رساندن: سلامت و درود و ارادت بندگي را ابلاغ کردن/ گل: گل سرخ محمدي/ ريحان: انواع و اقسام گلها

آرایه ها: تناسب در چمن و سرو و گل و ريحان

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «س»

معنی بیت: ای باد بهاری، اگر بشاهدان جوان چمن، سرو و گل و ریحان بر­خوردی و دیدار کردی، دعا و سلام و ارادت ما را بآنان عرضه دار

……………………………………………………………..

3- گَر چُنین جِلوه کند مُغبَچِة باده فروش

       خـاکروبِ درِ مَیخـانه کنـم مُــژگان را

موضوع بیت:تجلی(تجلی جمالی عارف)

مضمون بیت: (مدح سالکي که به حقيقت نزديک شده است).

معنی واژگان:مغبچه: ساقي جوان سال ميخانه معنی لفظ بلفظ آن، زادة مغ؛ مغ بضم اول نام دعا برای زرتشتیان بود، نگاه کنید بصفحة 450 کتاب مزد- یسنا و ادب پارسی تألیف دکتر محمد معین.

، در مقابل پير مغان که صاحب ميخانه است، ساقي، سالک «اگر پير مغان را مراد و مرشد به حساب بياوريم»/خاکروب: روبنده ي خاک، جاروب

قواعد: جاروب: (صفت فاعلي مرخّم) /مغبچه: اسم مرکب از دو اسم

آرایه ها: تناسب در مغبچه و باده فروش و ميخانه / مغبچه استعاره از ساقی است.

واج آرایی: تکرار حروف «چ» و «ج» و نزدیکی مخرج آن ها.

معنی بیت: اگر شاهد زیبای میکده بدینگونه حسن نمائی و دلربائی کند، بطیب خاطر آماده ام که با مژه خاک در میخانه را بروبم.

………………………………………………………..

4-  ای که بر مَه کَشی از عَنبَرِ سارا چوگان

       مضطرب حال مگردان، منِ سرگردان را

موضوع بیت:تجلی(تجلی جمالی و جلالی محبوب)

مضمون بیت: (زيباتر شدن معشوق باعث هيجان بيشتر عاشق است)

معنی واژگان:مَه: اشاره است به چهره ي همچون ماه معشوق/ عنبرِ سارا: عنبر ماده ي خوشبويي است که معمولاً از بالن دريايي مي گيرند و سارا به معني خالص است يا بهترين عنبر/ مضطرب حال: پريشان و مشوش (مانند گوي در خم چوگان)

قواعد: عنبرسارااضافۀ توصیفی / ساراصفت عنبر است

آرایه ها: در اينجا زلف معشوق به عنبرسارا (به جهت سياهي و خوشبويي) تشبيه شده است و مقصود از چوگان کشيدن يعني قسمتي از موي زلف را به صورت طرّه (که چون سرکج است به چوگان تشبيه شده است) درآوردن و روي پيشاني قرار دادن/ ماه استعاره است از چهره و عنبر سارا استعاره است از زلف/ ميان ماه (به خاطر گِرد بودنش) و چوگان و سرگردان (گويِ سرگردان) تناسب است/مه، باستعاره مراد رخسار زیبا/عنبر سارا باستعاره مراد زلف مشکین

واج آرایی: تکرار حروف «ک» و «گ» و نزدیکی مخرج آن ها.

محصول بيت ـ اى جانانى كه از زلفان چون عنبر سارا به‌صورت چون ماه چوگان كشيده‌اى، من عاشق و حيران و سرگردان را مضطرب مكن.

معنی بیت: اي که از گيسوي عنبرآگين خود بر چهره ي ماهت چوگان کشيده اي، مرا چون گوي چوگان خورده، سرگردان و آشفته حال مگردان.

……………………………………………………………..

5-  ترسم این قوم که بر دُردکَشان می‌خندند

       در ســرِ کـارِ خـَـرابـات کنند ایــمان را

موضوع بیت:ملامت(هرچه را منع کنی دچار آن می شوی)

مضمون بیت: (اشاره اي است به عاقبت و نتيجه ي کار)

معنی واژگان:دُردکشان: کساني که تا قطره ي آخر جام شراب را مي نوشند، يا کساني که آنقدر عاشق مي هستند که تَه مانده ي جام شراب ديگران را (به خاطر فقر و مِي گُسارِ حرفه اي بودن) مي نوشند، ميخواران حقيقي/ خرابات: ميخانه هاي خارج شهرها که مردم آنجا را محلّ ميخوارگي و فسق و فجور مي دانستند/ در سر کارِ … کردن: از دست دادن چيزي يا همه چيز در راهِ آن/ اشاره اي است به سوره ي نوح که حضرت نوح وقتي در حال ساختن کشتي بود مردم به او مي خنديدند امّا در پايان کار همان «قوم» همه چيز خود را از دست دادند/ ترسم: یقین دارم

قواعد: ترسم: در اینجا بمعنی یقین دارم بکار رفته و این روش معروف است که برای مزید تأکید امر جازم را در معرض شک و تردید قرار دهند

آرایه ها: تناسب در دُردکشان و خرابات / در سر کار خرابات کنند ایمان را کنایه از این که ایمان خود را بسودای شرابخانه و باده گساری صرف کنند و از دست بدهند

واج آرایی: تکرار حرف «د»

محصول بيت ـ آن قومى كه به باده‌نوشان مى‌خندند و آنان را مورد تمسخر قرار مى‌دهند مى‌ترسم كه ايمانشان را در آرزو و كار ميخانه تلف كنند.

معنی بیت: يقين دارم قوم زاهدان که به مستان لاابالي خنده مي زنند و ملامت مي کنند، سرانجام خود چنان خراباتي و شراب خوار شوند که در اين راه، ايمان خويش را دربازند.

زاهد ايمن مشو از بازيِ غيرت زنهار

که ره از صومعه تا دَيرِ مُغان اين همه نيست

(غزل 7 / 74)

……………………………………………………………..

6-  یارِ مَردانِ خدا باش که در کَشتیِ نوح

      هست خاکی که، به آبی نَخَرَد طوفان را

موضوع بیت:مقام استغنا(مقام استغنا در اولیای الهی )

مضمون بیت: (قدرت مردان خدا).

معنی واژگان:خاک: مقصود جسد حضرت آدم عليه السّلام که چون از خاک خلق شده است از آن تعبير به خاک مي کند/ به آبي نخرد: يعني در مقابل جرعه اي آب هم آن را نمي خرد يعني به آن اهميتي نمي دهد.

قواعد:کشتی نوح اضافۀ تخصیصی

آرایه ها: تناسب در کشتي و آب و طوفان /تناسب  و تضاد درآب و خاک / خاک: باستعاره مراد انسان خاکی نهاد و فروتن/ تلمیح به داستان حضرت نوح.

واج آرایی: تکرار حرف «ر»

معنی بیت: مصاحب مردان حق باش که در سفینة حضرت نوح، مردی خاکی نهاد و فروتن ( بکنایه یعنی نوح پیامبر)هست که طوفان جهانگیر باندازة یک قطره آب در دیدة همت او اعتبار ندارد و وی راهراسناک نسازد………………………………………………………………

7- بـرو از خانة گردون به در و نان مَطَلَب

      کان سیَه کاسه در آخِر بِکُشَد مهمان را

موضوع بیت:دنیا و بی اعتباری آن –ترک تعلقات

مضمون بیت: (فلک، بخيل و مهمان کُش است).

معنی واژگان: گردون: آسمان، سپهر، فلک/ به در رفتن: بيرون رفتن، خارج شدن/ نان: غذا، خوردني/ سيه کاسه: بخيل، ممسک، با اشاره به اين که آسمان مانند کاسه ي تيره رنگي رويِ سرِ ما قرار دارد.

قواعد: سیه کاسه: صفت ترکیبی

آرایه ها: تناسب در خانه و در و نان و سيه کاسه و مهمان / سیه کاسه: بکنایه یعنی بخیل و سفله و گرفته.

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «د»

معنی بیت: از مهمان سرای فلک گام برون نه و نان و کام مجوی که این میزبان تنگ چشم بخیل سرانجام مهمان خود را نابود خواهد کرد، کمال اسمعیل گوید:

میاز دست بخوان جهان که عقل براو

                         ندید جز دل بریان و اشک پالوده

……………………………………………………………..

8- هرکه را خوابگهِ آخِر، نه دو مشتی خاک است ؟

    گو چه حـاجت که به افلاک کشی ایـوان را؟

موضوع بیت:دنیا(دنیا و بی اعتباری آن)-ترک تعلقات

مضمون بیت: (مغرور نشدن به دنياي مادي و به فکر دنياي ديگر بودن)

معنی واژگان:ايوان: قصر/ خوابگه آخر: خوابگاه بازپسین

آرایه ها: تناسب در خوابگه و ايوان /تناسب و تضاد در خاک و افلاک / خوابگه آخر: باستعاره مقصود گور یا قبر

واج آرایی: تکرار حرف «ک»

محصول بيت ـ هركس باشد بالاخره خوابگه آخرش يك مشت خاك است، تو بگويش چه حاجت كه قصر وايوان خود را تا فلك برافرازى چون عاقبت همه اين‌ها فنا است. پس سعى و كوشش زياد براى ساختن خانه‌هاى مجلل و باغ‌ها و باغچه‌هاى رنگين ناشى از جنون است زيرا در واقع براى ديگران است.

معنی بیت: سرانجام خانه ي ابدي هرکس مشتي خاک است؛ پس بگو که چه نيازي است که کاخ بسازي و آن را بر افلاک برکشي.

……………………………………………………………..

9-  ماهِ کنعانیِ من مَسنَدِ مصر آنِ تو شد

     وقتِ آن است،که بِدرود کنی زندان را

موضوع بیت:رستگاری(رهایی سالک از زندان تعلقات دنیوی)

مضمون بیت: (شادماني از رهائي تورانشاه)

معنی واژگان:اشاره است به عزيز مصر شدن حضرت يوسف و از زندان به در آمدن او و شايد اشاره اي باشد به خلاصِ جلال الدين تورانشاه از زندان شاه شجاع و دوباره وزير شدنِ او/ ماه کنعاني: حضرت يوسف عليه السّلام/ مسند مصر: تخت عزيزي مصر/(عزيزيِ مصر به منزله ي وزارت بوده است. قصص قرآن مجيد ص 165)

قواعد:ماه کنعانی اضافۀ استعاری

آرایه ها: تناسب در ماه کنعاني و مصر و زندان /تلمیح به داستان حضرت یوسف/ جناس تام در آن و آن

واج آرایی: تکرار حرف «ن»

معنی بیت: ای یوسف کنعانی من ( باستعاره مقصود جان پاک) کرسی فرمانروائی ملک مصر ( باستعاره مقصود عالم معنی) تراست، هنگام آنست که زندان (باستعاره مقصود قفس تن یا زندان دنیا) را وداع کنی و عزیز یا فرمانروا در ملک معنی شوی.

……………………………………………………………..

10- حافظا مَی خور و رِندی کن و خوش باش، ولی

  دامِ تـزویــر مـکن چــون دگـران قرآن را

موضوع بیت:تقدس خشک در برابر رندی

مضمون بیت:حافظ و رندی

قواعد:دام تزویراضافۀ توضیحی

آرایه ها:ایهام تضاد در تزویر و قران

واج آرایی :تکرار حرف«ن»وآوای«آ»

معنی بیت: ای حافظ، باده نوش و قلندری کن و خوشدل باش، اما قرآن کلام خدا را دام نیرنگ و ریا مکن که تزویر و فریب از هر گناهی زشت ترست. ای حافظ، باده بر گیر  و رندی پیشه کن و خوش  باش، اما قرآن  را ، چون دیگران دام   فریب خلق  مکن (که از هر   زشتی پلید تر است )

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا