- غزل شماره 8
1- ساقیا، بَرخیز و دَر دِه جام را
خاک بَر سَر کُن غمِ ایّام را
2-ساغَرِ مَی بر کَفَم نه ،تا زِ برَ
بَرکَشَم این دَلقِ اَزرَق فام را
3-گر چه بدنامیست نزدِ عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
4- بادِه در دِه، چند از این بادِ غُرور؟
خاک بَر سَـر نَفـسِ نافَرجام را
5- دود آهِ سـیــنـة نـالانِ مـن
سوخت این افسُردِگانِ خام را
6- مَحــرَم رازِ دِلِ شِیــدایِ خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
مَحــرَم رازِ دِلِ شِیــدایِ خود
کس نمیبینیم خاص و عام را
7- با دِلارامی مرا خاطِر خوش است
کَـز دلـم یک بـاره بـُـرد آرام را
8- ننگـرد دیگر به سَرو اَنـدَر چمن
هر که دید آن سَروِ سیم اندام را
9- صَبر کن حافظ به سَختی روز و شب
عـاقـِبـت روزی بـیـابـــی کــام را
**************************
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (بحر رمل مسدس محذوف)
1- ساقیا، بَرخیز و دَر دِه جام را
خاک بَر سَر کُن غمِ ایّام را
موضوع بیت:تجلی (اعجاز بادۀ تجلی)
مضمون بیت: (شراب و بيخبري).
معنی واژگان:درده: به گردش درآوردنِ «جام» و به حاضران دادن/ ايّام: روزگار
قواعد: را: علامت فکّ اضافه، خاک بر سَرِ غم ايّام کن/درده: پیشوند «در» بر سر فعل امر « ده» برای تأکید است
آرایه ها:جناس در بر و سر
واج آرایی:تکرار حرف«م»و«ر»
معنی بیت: ای ساقی، بیا ساغری باده بما بده و اندوه روزگار را زیر خاک کن و بفراموشی بسپار
………………………………………………………….
2-ساغَرِ مَی بر کَفَم نه ،تا زِ برَ
بَرکَشَم این دَلقِ اَزرَق فام را
موضوع بیت:تجلی (بادۀ تجلی از بین برندۀ ریا)
مضمون بیت: (ارزش خرقه ي کبودرنگ صوفي رياکار).
معنی واژگان:ساغر: پياله ي کبودرنگ (صوفيان صاحب خانقاه معمولاً خرقه ي کبودرنگ مي پوشيدند)/ فام: رنگ
قواعد: ازرق فام: صفت ترکیبی
آرایه ها: تقابل رند مست با صوفي دلق پوش ازرق لباس/ نوعي جناس و تناسب در «بر» به معني «تن و بدن» و «بر» در، برکشم
واج آرایی: تکرار حرف «ر» و آوای «gh»
معنی بیت: جام باده را بر کف دستم بنه تا بنوشم و مست شوم و این خرقة کبود رنگ صوفیانه را از تن برکنم، حافظ در غزلی دیگر فرماید:
غلام همت دردی کشان یکرنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند
…………………………………………………………
3-گر چه بدنامیست نزدِ عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
موضوع بیت: اولیاء(عارف و شهرت گریزی)
مضمون بیت: (نشانه ي تمايل به ملامتيّه).
معنی واژگان:ننگ و نام: آبرو و آبرومندي (بعضي درست آن را ننگِ نام مي دانند)
آرایه ها: تضاد در بدنامي و نام و ننگ /ترادف ملیح در ننگ و نام
واج آرایی: تکرار حرف «ن»
معنی بیت: اگرچه نخواستن شهرت نزد خردمندان بدنامی است؛ ما خواستار نام و جاه نیستیم و بمستی و رسوائی عشق دل خوش داریم.
………………………………………………………….
4- بادِه در دِه، چند از این بادِ غُرور؟
خاک بَر سَـر نَفـسِ نافَرجام را
موضوع بیت:تجلی(بادۀ تجلی دوای تکبر)تکبر
مضمون بیت: (غرور و دواي آن)
معنی واژگان:باده: شراب/ نافرجام: بدعاقبت
قواعد:باد غروراضافۀ توصیفی
آرایه ها: جناس در باد و باده جناس /تناسب یا تضاد در باد و خاک
واج آرایی: تکرار حرف «د» در مصراع اول و «س» در مصراع دوم
معنی بیت: می بده، تا کی باد فریب در سر داشتن و مغرور بودن، خاک بر تارک نفس بد عاقبت و فرمان ناپذیر باد.
…………………………………………………………….
5- دود آهِ سـیــنـة نـالانِ مـن
سوخت این افسُردِگانِ خام را
موضوع بیت:عشق(اعجاز عشق و تأثیر عاشق در دیگران)
مضمون بیت: (تأثير آه سوزانِ عشق).
معنی واژگان: افسردگان: يخ کردگان، سردطبعان معنوي/ خام: ناپخته
قواعد: دودِ آه: اضافه ي تشبيهي است.
آرایه ها: تناسب در دود و سوختن و خام/ تضاد درسوختن و افسردگان /تضاد در سوختن و خام
واج آرایی: تکرار حروف «ن» و «س»
معنی بیت: : دود آه جانسوز سینة دردمندم در این مرده دلان خام اندیشه آتش افروخت و اثربخش افتاد
……………………………………………………………
6- مَحــرَم رازِ دِلِ شِیــدایِ خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
موضوع بیت:عشق (عاشقی و غربت)
مضمون بیت: (راز عشق، نهفتني است نه گفتني)
معنی واژگان:خاص: افراد مخصوص/ عام: همه ي مردم/شيدا: عاشق/مَحرَم: رازدار
قواعد: حرفِ «را» در آخر مصراع دوم مربوط به کسي در اوّل مصراع است «کسي را از خاصّ و عامّ…».
آرایه ها: تضاد درخاص و عام /تناسب در محرم و راز
واج آرایی: تکرار آوای «ــِ» در مصراع اول
محصول بيت ـ از خاص و عام كسى را محرم راز دل ديوانه خود نمىبينم. يعنى در تمام عالم يك همراز پيدا نمىشود كه آدمى اسرار دل خود را برايش فاش نمايد تا كه اندكى بار غم دل تخفيف يابد. زيرا مثل مشهورى است كه گويد: اگر نگويم مىميرم و اگر بگويم اسرار فاش مىشود.
معنی بیت: هيچ کس را از خاص و عام رازدار دل عاشق خود نمي بينم.
…………………………………………………………….
7- با دِلارامی مرا خاطِر خوش است
کَـز دلـم یک بـاره بـُـرد آرام را
موضوع بیت:خداوند (دلها به یاد خدا آرام گیرد)
مضمون بیت: (از خلافِ آمدِ عادت بطلب کام…).
معنی واژگان:دلارام: معشوقي که باعث آرامش دل است. خاطر خوش بودن: به عشق کسي شاد بودن. يکباره: به تمامي، به کُلّي. آرام: آرامش
قواعد:
آرایه ها: میان آرام و دلارام تناسب به کار رفته است و نوعی تصدیر.
واج آرایی: تکرار حرف «ر»
محصول بيت ـ دلم با دلارامى خوش است با دلارامى كه يكباره قرار و راحت را از من سلب نمود.
معنی بیت: دلآرام مايه ي آرامش دل عاشق است، ولي دلآرام خواجه قرار و آرامش او را برده است؛ به همين سبب مي فرمايد: دل من به عشق معشوق دلآرامي دل خوش است که يک باره قرار و آرامش را از من ربوده است. خواجه اين مضمون را در بيت ديگري چنين مي فرمايد:
اين قصّه ي عجب شنو از بختِ واژگون
ما را بکُشت يار به انفاسِ عيسوي
(غزل 5 / 486)
………………………………………………………..
8- ننگـرد دیگر به سَرو اَنـدَر چمن
هر که دید آن سَروِ سیم اندام را
موضوع بیت:ترجیح صفات معشوق حقیقی بر معشوقان مجازی
مضمون بیت: (معشوقِ برگزيده)
معنی واژگان:سرو: درخت هميشه سبز و زيبا که معمولاً معشوق بلندبالا و موزون را به آن تشبيه مي کنند/ سيم اندام: معشوقي که تنش مانند نقره سپيد و زيباست ،سيمين بدن/ چَمَن: باغ/ دیگر: هرگز،
قواعد: دیگر: قید نفی؛ سعدی نیز دیگر را بهمین معنی بکار برده است: پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود ص 73 گلستان (بکوشش نگارنده-خطیب رهبر)
آرایه ها: سرو سیم اندام استعاره از معشوق است/تناسب در سرو و چمن
واج آرایی: تکرار حروف «د» و «ن»
محصول بيت ـ هرگز در چمن به سرو ننگرد هركه آن سرو و سيماندام را ديد يعنى كسى كه زيباى بشرى را ببيند هرگز يكبار ديگر به زيباى ناتراشيده نظر نمىكند.
معنی بیت: هرکس که معشوق بلندقامت زيباي مرا ديد، ديگر به سرو چمن توجّهي ندارد.
چندان بوَد کرشمه و نازِ سهي قدان
کآيد به جلوه سروِ صنوبر خرامِ ما
(غزل 4 / 11)
هر سروقد که بر مَه و خور حُسن مي فروخت
چون تو درآمدي، پيِ کاري دگر گرفت
(غزل 6 / 86)
…………………………………………………………..
9- صَبر کن حافظ به سَختی روز و شب
عـاقـِبـت روزی بـیـابـــی کــام را
موضوع بیت:مقام صبر
مضمون بیت: (تشويق به صبر) (اشاره به آيه ي 149 از سوره ي بقره)
معنی واژگان:عاقبت: در پايان کار، بالاخره/ کام: آرزو.
آرایه ها:تضاد و تناسب در کام و سختی/تضاد درروز و شب /تناسب در سختی و صبر
واج آرایی: تکرار حرف «ب» و آوای «z»
محصول بيت ـ اى حافظ شب و روز در برابر سختىها و ناگوارىها صبر كن تا مرادت را بيابى يعنى به مرادت برسى، زيرا الصبر مفتاح الفرج است.