• *غزل 58*

1-سـَرِ اِرادتِ مـا وآستـانِ حضرتِ دوست

        کـه هـر چه بَر سَـرِ ما می‌رود ارادتِ اوست

2-نظـیرِ دوسـت ندیدم، اگر چه از مَه و مِهر

         نهــادم آیـنـه‌ها در مقــابـِل رُخِ دوســت

3-صبـا ز حـالِ دلِ تنـگِ ما چـه شَرح دهد؟

       که چـون شِکَنجِ وَرَق‌هایِ غُنچه تو بر توست

نـه من سَبـوکَشِ ایـن دِیرِ رندسوزم و بَس

       بَسـا سَرا که در این کارخانه خاکِ سبوست

4-نـه من سَبـوکَشِ ایـن دِیرِ رندسوزم و بَس

       بَسـا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

 مـگر تـو شـانـه زدی زُلــفِ عَنبَرافشـان را

       کـه باد غالیه سـا یَست و خـاک عنـبربوست

5-مـگر تـو شـانـه زدی زلــفِ عَنبَرافشـان را

       کـه باد غالیه سـا گشت و خـاک عنـبربوست

6-نِثارِ رویِ تو هر برگِ گُل که در چمن است

        فـِدایِ قـدِّ تو هر سرو بُن که بـر لبِ جوست

زبـانِ نـاطِقِـه در وصـفِ شـوقِ ما لال اسـت

         چـه جـایِ کِلـکِ بریده زبانِ بیهده گوست ؟

7- زبـانِ نـاطِقِـه در وصـفِ شـوق نالان اسـت

         چـه جـایِ کِلـکِ بریده زبانِ بیهده گوست ؟

8-رُخِ تـو در دلــم آمد، مـُراد خواهـم یافت

         چـرا که حـالِ نِکـو در قَفـایِ فالِ نکوست

  • نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هَوَس است

         کـه داغـدارِ اَزَل همـچـو لالـة خـودروست

                   * * * * * * *

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات(بحر مجتث مثمن مخبون مقصور)

1-سـَرِ اِرادتِ مـا وآستـانِ حضرتِ دوست

        کـه هـر چه بَر سَـرِ ما می‌رود ارادتِ اوست

موضوع بیت: مقام ارادت ( ارادت عاشق و تعلق همه چیز او به معشوق)

مضمون بیت: تعلّق کامل به معشوق

معنی واژگان:  ارادت هر دو معني خود را يعني عشق و دوستي و قصد و خواستن و تمايل را مي دهد. و: اين حرف براي ملازمت و اختصاص است/ آستان: جناب، آستانه ي در/ حضرت: دربار و درگاه و بارگاه/ هرچه بر سر ما مي رود: سرنوشت ما، مقدّرات ما، با ايهام به اين که هرچه در فکر ما مي گذرد عشق و دوستي اوست و در معني ديگر ارادت او خواسته ي ماست.

قواعد: سر ارادت: اضافه ي اقتراني است/ و: حرف اضافه است مفید معنی ملازمت

آرایه ها: تناسب درآستان و حضرت و سر /تکرار ملیح ارادت وسر و ما

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «س»و«د»وآوای«آ»

معنی بیت: سر ما به هواداری و اخلاص ملازم درگاه یار باد که هرچه ما را پیش آید عین خواست و مشیت اوست.

2-نظـیرِ دوسـت ندیدم، اگر چه از مَه و مِهر

         نهــادم آیـنـه‌ها در مقــابـِل رُخِ دوســت

موضوع بیت: خداوند ( هیچ چیز مثل او نیست )

مضمون بیت: چهره ي دوست بي نظير و برتر از ماه و خورشيد است

معنی واژگان :نظير: همانند/ مهر: خورشيد.

قواعد: در اينجا تشبيه تفضيل وجود دارد، يعني معشوق به قدري زيباست که ماه و خورشيد نه تنها به زيبايي او نيستند بلکه وجودشان همچون آيينه ي در مقابل اوست و اين آينه ها هم نتوانستند با ارائه ي تصوير نظيري مانند او بوجود آورند

آرایه ها: تناسب درآينه و مقابل و رخ و نهادن /تناسب در نظير (با اشتقاق از نظر) و مه و مهر و ديدن /ترادف ملیح مه و مهر

واج آرایی: تکرار حروف «د» و «ر»و«ن»و«م»و«ه»

معنی بیت: اگرچه از ماه و خورشید آینه ساختم و در برابر روی دوست نهادم، همانند چهرة او ندیدم، چه این آینه ها توان انعکاس جمال طلعت یار را نداشتند.

3-صبـا ز حـالِ دلِ تنـگِ ما چـه شَرح دهد؟

       که چـون شِکَنجِ وَرَق‌هایِ غُنچه تو بر توست

موضوع بیت: حدیث عشق (دل عاشق در فراق همچون غنچه تنگ است)

مضمون بیت: دل عاشق همچون غنچه تنگ است

معنی واژگان:صبا: بادي که از طرف شمال يا مشرق مي وزد/ دل تنگ: دل غصّه دار و ناشاد/ شکنج: پيچ و تاب/ورقها: گلبرگها/ توبرتو: به هم پيچيده، گره خورده/ درهم و برهم

آرایه ها: تناسب در تنگ و شکنج و غنچه و توبرتو /تناسب در شرح و ورق

واج آرایی:تکرار آوای«gh»وحرف «ن»

معنی بیت: باد بهاری نمی تواند حال دل آزردة ما را بیان کند و گشایشی از غم بدهد. چه مانند برگ های غنچه پرده بر پرده است و نسیم را به درون آن راهی نباشد.

4-نـه من سَبـوکَشِ ایـن دِیرِ رندسوزم و بَس

       بَسـا سَرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

موضوع بیت: خداوند ( روی خداوند باقی است و همه چیز فانی است )

مضمون بیت: دنيا و بيخبري

معنی واژگان:سبوکش: آن که شراب از سبو مي خورد نه از ساغر، يعني مست مست است و در بيخبري به سر مي برد، در معني ديگر سبوکش به کسي مي گويند که در ميخانه سبوها را از اين سو به آن سو مي برد و هم او هم همواره مست است و بيخبر/ دير رندسوز: اين جهان که با رندان سر ستيز دارد و باعث سوختن و نابود شدن آنهاست/ وبس: فقط/ بساسرا: بسيار سر وجود دارد اين کارخانه: اين جهان/ سنگ و سبو: نتيجه اش شکستن است

 قواعد:  (الف در سرا، الف کثرت يا جمع است که معمولاً بعد از کلمه اي مي آيد که بعد از بسا واقع مي شود).

آرایه ها: تناسب در سبوکش و ديرورند /تضاد در سنگ و سبو و سر /تناسب در سنگ و سبو/ نوعی جناس در سبو و سبوکش

واج آرایی: تکرار حروف «س» و «ر» و«ن»و«ب»

معنی بیت: تنها من نیستم که از کوزة روزگار در خرابات قلندر­کش دنیا بادة غم می نوشم، چه بسیار سرهای سروران که در کارگاه عالم کون و فساد مانند سبو در معرض سنگ حادثه است.

سعدی گوید:

تباه تر گسلی هر چــه خوبتر بندی

                        نزار تر شکنی هرچه خوش تر آرایی

5-مـگر تـو شـانـه زدی زلــفِ عَنبَرافشـان را

       کـه باد غالیه سـا گشت و خـاک عنـبربوست

موضوع بیت:تجلی (تجلی جمالی معشوق و اثر آن)

مضمون بیت: زلف معطر يار و شانه زدن آن

معنی واژگان:مگر: مثل اين که/ عنبرافشان: عنبر نوعي ماده ي خوشبو است که از بالن دريايي مي گيرند که هم سياه است و هم معطّر و عنبرافشان به معني عطرآگين و عطرافشاننده است/ غاليه: مجموعه اي از عطريّات قديم که رنگ سياه دارد و بايد آن را بسايند تا بويش پراکنده شود و غاليه سايي شغلي در دربارها بوده است که غاليه را در حين ساييدن آن، در دهليزهاي دربار مي گردانيده تا بوي آن همه جا پراکنده شود/ عنبربو: آن که بويش چون بوي عنبر دلپذير است

آرایه ها: تناسب در شانه زدن و زلف و عنبرافشان /تناسب در عنبرافشان و غاليه سا و عنبربو/تناسب در باد و خاک /تکرار ملیح عنبر

واج آرایی: تکرار حروف «ش» و «ن»و«ب»

معنی بیت: همانا تو گيسوي معطّر و عنبرافشانت را شانه زدي که باد بوي خوش مي پراکند و خاک عطرآگين شده است.

محصول بيت ـ گويا زلف عنبرافشان را شانه زده‌اى كه باد غاليه‌سا گشت، يعنى خيلى معطر شد، و خاك هم بوى عنبر مى‌دهد. حاصل اين‌كه، همين كه تو زلف عنبرافشان را شانه زدى، باد و خاك عالم تمامآ معطر گشت، باد با عطر غاليه، و خاك با عطر عنبر.

6-نِثارِ رویِ تو هر برگِ گُل که در چمن است

        فـِدایِ قـدِّ تو هر سرو بُن که بـر لبِ جوست

موضوع بیت: ترجیح صفات معشوق حقیقی بر معشوقان مجازی- خداوند ( فنای همه در او )

مضمون بیت: چهره و قامت معشوق و مقايسه ي آن با گل و سرو

 معنی واژگان:نثار: چيزي که در موقع مخصوص در پاي کسي مي ريزند و مي پراکنند (از نثر)/ چمن: باغ/ سروبن: درخت سرو (پسوند بُن به معني درخت و بوته است)

آرایه ها: تناسب در برگ و گل و چمن و سروبن و جو /تناسب در قد و روی

واج آرایی: تکرار حرف «ر» و «گ»و«ب»

معنی بیت: هر برگ گلي که در چمن است، فداي چهره ي زيباي تو و هر درخت سروي که در کنار جويبار است، نثار قد و قامت موزون تو باد.

محصول بيت ـ هر برگ گلى كه در چمن است نثار روى تو باد، و هر سروبنى كه بر كنار جو است فداى قد تو باد، بيت از لحاظ لفظ اخبارى است اما از حيث معنا انشائى مى‌باشد.

كسى كه لفظ بن را در اين بيت منحصرآ به معناى «ريشه» گرفته است، از اصطلاح عجم غافل بوده.

                          رد سرورى و شمعى

7- زبـانِ نـاطِقِـه در وصـفِ شـوق نالان اسـت

         چـه جـایِ کِلـکِ بریده زبانِ بیهده گوست ؟

موضوع بیت:عشق ( همه چیز و همه کس از وصف عشق درمانده اند )

مضمون بیت: عشق را نه زبان وصف مي کند، نه قلم

معنی واژگان:زبان ناطقه: زبان گويا، نطق علاوه بر معني گويايي در مفهوم عقل نيز هست (- انسان حيوان ناطق است)/ وصف: توصيف، چگونگي گفتن، صفت کردن/ شوق: عشق، اشتياق/ نالان: توأم با ناله و ناتوان/ کلک: قلم، خامه/ بريده زبان: چون قلم ني را در وقت تراشيدن بايد قط زني کرد (يعني نوک آن را بريد) به آن بريده زبان مي گويد /بيهده گو: ياوه گو

آرایه ها: (در ادبيات فارسي بريده زبان کنايه از خاموش هم هست)/نوعی جناس در زبان و بريده زبان /تناسب در زبان و ناطقه و وصف و نالان و بيهده گو /تناسب در زبان و کلک

واج آرایی: تکرار حرف «ن» و«ب»

معنی بیت: آن جا که زبان نیروی گویایی (قوة نطق و اندیشه) در بیان اشتیاق ما ناتوان است، قلم یاوه سرا که گاه تراشیدن زبان او را با تیغ بریده اند، محلی ندارد و کاری نتواند.

8-رُخِ تـو در دلــم آمد، مـُراد خواهـم یافت

         چـرا که حـالِ نِکـو در قَفـایِ فالِ نکوست

موضوع بیت: وصل و هجران (فراعم آمدن شرایط    وصال)

مضمون بیت: چهره ي يار و تفأل نيکو

معنی واژگان:مراد: آرزو/ چرا که: زيرا که/ قفا: پشت سر، پس از/ فال: وسيله ي پيش بيني، تفأل، تطيّر، الهام به دل

آرایه ها: تناسب در رخ و نکو /جناس گونه در فال و حال /تناسب در مراد و فال / تلمیحی  دارد به این گفتار معروف «تَفألّوا بِالخَیرِ تَجِدُوه» «فال نکو بزنید تا خیر و نیکی بیابید.»/تناسب در رخ و دل

واج آرایی: تکرار حرف «ر» و «د» و«م»و«ل»و تکرار آوای«آ»

معنی بیت: عکس روی تو در آینه دلم پدید آمد، بی گمان به مقصود خود می رسم، چه بر پی شگون حال خوش روی می نماید؛ تلمیحی  دارد به این گفتار معروف «تَفألّوا بِالخَیرِ تَجِدُوه» «فال نکو بزنید تا خیر و نیکی بیابید.»

9-نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هَوَس است

         کـه داغـدارِ اَزَل همـچـو لالـة خـودروست

موضوع بیت: عهد الستی (حافظ و عشق ازلی او)

مضمون بیت: عشق ازلي حافظ

معنی واژگان: هوس: در اينجا به معني عشق است/ داغ دار: نشان دار و در مورد لاله ي خودرو از آن جهت که وسط لاله تقريباً به رنگ سياه است، آن را داغ لاله مي گويند/ ازل: روز آغاز و بي آغاز خلقت/ لاله ي خودرو: لاله اي وحشي که در بيابانها به صورت طبيعي به وجود مي آيد، حافظ در استعمال صفت خودرو تعمّدي داشته است يعني به جبر

آرایه ها: تناسب در آتش و داغ/تناسب در  داغ و لاله ي خودرو /تناسب در دل و داغ /تناسب در آتش و هوس /تناسب در زمان و ازل/جناس گونه ای در داغ و دار

واج آرایی: تکرار حروف «ل» و «ر» و «ن» و «د» و تکرار آوای«ž»

معنی بیت: خواجه دل خود را به لاله ي داغ داري مانند کرده که از روز ازل عاشقي بر او مقدّر شده است؛ به همين سبب مي فرمايد: دل حافظ فقط در اين لحظه نيست که در آتش عشق و تمنّاي تو مي سوزد، بلکه از روز ازل مانند لاله ي داغ دار سوز آتش عشق تو را در دل دارد.

محصول بيت ـ دل حافظ نه‌فقط حالا است كه در آتش طلب است، يعنى براى وصال جانان فقط حالا نيست كه در آتش عشق مى‌سوزد، بلكه چون لاله خودرو از ازل داغدار آتش بوده است، خلاصه حافظ جزو كسانى مى‌باشد كه با دل سوزان آمده و با دل سوزان هم رفته‌اند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا