• *غزل 51 *

1-لَعلِ سیرابِ به خون تَشنه لبِ یارِ من است

          وز پـیِ دیـدنِ او دادنِ جان کارِ من است

2- شـَرم از آن چَشمِ سیَه بادَش و مُژگانِ دِراز

        هر که دل بُردَن ِاو دید و در اِنکارِ من است

ساربان رَخت به دَروازه مَبَر کان سَرِ کوی

               شاه راهیست که سَرمنزِلِ دلدارِ من است

3-  ساروان رَخت به دَروازه مَبَر کان سَرِ کو

               شاه راهیست که منزلگهِ دلدارِ من است

بَنـدۀ طالِعِ خویشَم که در این قَحطِ وفا

           عشقِ آن لولیِ سرمَست وفادارِ من است

4- بَنـدۀ طالِعِ خویشَم که در این قَحطِ وفا

           عشقِ آن لولیِ سرمَست خریدارِ من است

طَـبلِـۀ عـِطـرِ گـُل و دُرجِ عَبـیرافـشانـش

        فِیضِ یک شَمِّه ز بویِ خوشِ عطّارِ من است

5- طَـبلِـۀ عـِطـرِ گـُل و زلـفِ عَبـیرافـشانـش

        فِیضِ یک شَمِّه ز بویِ خوشِ عطّارِ من است

باغبان هَمچو نَسیمم ز درِ باغ مَران

           کابِ گُلزارِ تو از اشکِ چو گُلنارِ من است

6- باغبان هَمچو نَسیمم ز درِ خویش مَران

           کابِ گُلزارِ تو از اشکِ چو گُلنارِ من است

7-  شـربتِ قنـد و گلاب از لبِ یارم فرمود

               نرگسِ او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است

8-آن که در طَرزِ غزل نُکته به حافظ آموخت

           یارِ شیـرین سُخَـنِ نادِره گفـتارِ من است

*********************************

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات  ( بحر رمل مثمن مخبون مقصور )

1-لَعلِ سیرابِ به خون تَشنه لبِ یارِ من است

          وز پـیِ دیـدنِ او دادنِ جان کارِ من است

موضوع بیت: تجلی (جاذبۀ جمالی محبوب برای به وصل رساندن عاشق)

مضمون بیت: لب معشوق که به خون عاشقان تشنه است/ عاشق و جان دادن او براي ديدن معشوق

معنی واژگان:لعل: يکي از سنگهاي قيمتي و زينتي که رنگ آن سرخ است (و گويا براي سرخ تر شدن و عمل آمدن او آن را در جگر و خون جگر قرار مي دهند)/سيراب: پرجلوه و جلال، آب به معني جلوه و جلاست و پرآب، به معني پرجلوه و جلا.

قواعد: به خون تشنه : صفت ترکیبی ، لعل موصوف .

آرایه ها: تناسب در لعل و لب و سيراب و خون / تضاد در سيراب و تشنه / نوعی جناس در ديدن و دادن /تناسب در جان و خون

واج آرایی: تکرار حروف «ب» و «د»و«ن»

معنی بیت: لعل آبدار و مشتاق ریختن خون عاشق لب معشوق منست و برای دیدارش جان نثار کردن از من شایسته است .

2- شـَرم از آن چَشمِ سیَه بادَش و مُژگانِ دِراز

        هر که دل بُردَن ِاو دید و در اِنکارِ من است

موضوع بیت: دانایی و نادانی (دانای بینا تأئید می کند نابینای نادان انکار می کند) – خداوند و صفات جمالی و جلالی او

مضمون بیت: چشم سياه و مژگان دراز معشوق و عشق عاشق

معنی واژگان:شرم بادش: بايد شرم کند، بايد حيا کند. انکار: نفي، منکر بودن

قواعد:

آرایه ها: تناسب در چشم سياه و مژگان دراز و ديد

واج آرایی: تکرار آواي «ش» و «ژ» که قریب المخرجند و حرف «د»و «ن»و«ر»

معنی بیت: هر کس دلبری یار مرا دید و بر دلباختگی من خرده گرفت و مرا از عشق منع کرد ، شرمسار چشم سیاه و مژگان بلند یار من باشد .

3-  ساروان رَخت به دَروازه مَبَر کان سَرِ کو

               شاه راهیست که منزلگهِ دلدارِ من است

موضوع بیت: معشوق (کوی معشوق گذرگاه وصال عاشق است)

مضمون بیت: شاهراه عاشق کوچه ي تنگ معشوق است

معنی واژگان:ساروان: ساربان، رهبر کاروان/ رخت: بار و بنه/ کان سر کو: زيرا که سر آن کوچه/شاهراه: راه بزرگ/منزلگه: اقامتگاه.

قواعد:منزلگه دلدار: اضافة توضیحی

آرایه ها: تناسب در ساروان و رخت و دروازه و شاهراه و منزلگه /تناسب در سر آن کوه با منزلگاه

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «و» و«ک»

معنی بیت: ای ساربان ، بار و بنه بر شتران مبند و از دروازۀ این شهر بیرون مرو که این مکان که کوی یار من است خود شاه راهی است و کجا توانی رفت که به از این دیار باشد .

4- بَنـدۀ طالِعِ خویشَم که در این قَحطِ وفا

           عشقِ آن لولیِ سرمَست خریدارِ من است

موضوع بیت: عنایت ( عنایت صفت رحمت معشوق برای عاشق)-مقام شکر

مضمون بیت: عاشقي که از عشق و توجّه معشوق سپاسگزار است

معنی واژگان:بنده: غلام، شکرگزار، عبد/ طالع: بخت و اقبال/ قحط: نبود، نبودن/ لولي: کولي که معمولاً داراي زيباييهاي وحشي است/سرمست: مغرور/خريدار: جلب و جذب کننده / عشق در مصرع دوم نمونه اي از «تشنگي» است که «آب کم جو تشنگي آور به دست»

قواعد: مسنداليه مصراع دوم «عشق» است،

آرایه ها: لولی : مجازاً به معنی شاهد/تناسب در بنده و خریدار / ایهام تضاد در قحط و خریدار

واج آرایی: تکرار آوای «t» و  حرف«د» و نزدیکی مخرج آن ها

معنی بیت: سپاس گزار بخت خويشم، زيرا در اين روزگار که وفا و محبّت کمياب است، هنوز معشوق سرمست و زيبا در عشق وفادار است؛ يعني از اقبال بلند من است که يار به من وفادار مانده است، وگرنه وفا در زمانه يافت نمي شود.

 محصول بيت ـ غلام طالع خود هستم كه در اين قحطى وفا، يعنى در دورانى كه كسى به كسى وفا نمى‌كند، اين از اقبال من است كه عشق و محبت آن لولى مرا بى‌اختيار به خود جذب نموده عاشق خود كرده است.

5- طَـبلِـۀ عـِطـرِ گـُل و زلـفِ عَبـیرافـشانـش

        فِیضِ یک شَمِّه ز بویِ خوشِ عطّارِ من است

موضوع بیت: خداوند و صفات جمالی او – ترجیح صفات معشوق حقیقی بر معشوقان مجازی

مضمون بیت: بوي خوش دلدار بهترين بوي خوش جهان

معنی واژگان:طبله: قفسه، صندوقچه، بوي دان/عطر: بوي خوش/ عبيرافشان: خوشبو، معطّر/فيض: بهره، پرتو/ يک شمّه: اندکي/عطّار: دلدار سراپا معطّر

قواعد:بوی خوش : اضافه توصیفی/ زلـفِ عَبـیرافـشان: اضافه توصیفی ، عبیر افشان مرکب از دو اسم

آرایه ها: تناسب در طبله و عطر و عطّار و گل و عبيرافشان و شمّه و بوي خوش و زلف

واج آرایی: تکرار حروف «ط» و «ل» و«ش» آوای«ž»و آوای«-ِ»در مصرع دوم

معنی بیت: گیسوی عبیر آمیز گل و حقّۀ عطرش نثار اندکی از بوی دلپذیر جانان من است که عطر افشانی و مشک فروشی میکند.

6- باغبان هَمچو نَسیمم ز درِ خویش مَران

           کابِ گُلزارِ تو از اشکِ چو گُلنارِ من است

موضوع بیت: معشوق حقیقی (رواج بازار ناز معشوق از نیاز عاشقان است)

مضمون بیت: عاشق و معشوق و رقيب/ جلوه ي معشوق از عاشق بُوَد

معنی واژگان:باغبان: نگاهبان باغ/نسيم: باد ملايم/ ز در خويش مران: از در باغ خود (معشوق) دور مکن/ آب: اگر براي لغت گلزار حساب کنيم همان آب معمولي است و اگر گلزار به معني معشوق باشد، رونق و جلوه و جلا/ گلزار: باغ/ گلنار: گل انار، سرخ (وقتي صفت اشک شود يعني اشک خونين)

قواعد: گلزار: مشبهٌ به معشوق.

آرایه ها: باغبان: که در اينجا معشوق به باغ و رقيب يا مراقب او به باغبان تشبيه شده است/ تناسب در باغبان و نسيم و آب و گلزار و گلنار /نوعی جناس در گلزار و گلنار /تناسب در آب و اشک

واج آرایی: تکرار حروف «م» و «گ» و «ک»و«ر»و«ن»

معنی بیت: ای باغبان عشق ( ای معشوق ) مرا از درگاه خود چون باد صبا دور مساز ، چه رونق و آب بوستان تو از سرشک منست که چون شکوفۀ انار سرخ فامست .

7-  شـربتِ قنـد و گلاب از لبِ یارم فرمود

               نرگسِ او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است

موضوع بیت: معشوق طبیب ، عاشق بیمار (دوای دل بیمار عاشق در نزد طبیب حقیقی است)

مضمون بیت: دل بيمار عاشق و طبيب و دواي او

معنی واژگان:شربت: داروي مايعي که به بيمار داده مي شود. قند و گلاب: اشاره به شيريني و خوشبويي لب يار و اشاره اي به اين که در داروهاي قديم از قند و گلاب استفاده مي شده است.

قواعد:طبیب دل : اضافة اختصاصی / دل بیمار: اضافة توصیفی

آرایه ها: نرگس: استعاره از چشم يار است که غالباً به صفت بيمار موصوف است ولي اينجا خود طبيب شده است /تناسب در شربت و قند و گلاب و لب و طبيب و بيمار /تناسب در نرگس و بيمار /تضاد در طبيب و بيمار

واج آرایی: تکرار حرف «ب»و«ل»و«ر»

معنی بیت: نرگس چشم دوست که درمان بخش دل خستۀ من است برای شفای این بیمار شربت گلقند از لب یار تجویز کرد .

8-آن که در طَرزِ غزل نُکته به حافظ آموخت

           یارِ شیـرین سُخَـنِ نادِره گفـتارِ من است

موضوع بیت: حافظ و غزل (آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم)

مضمون بیت: معلّم حافظ معشوق اوست و حافظ از او تقليد مي کند

معنی واژگان:طرز: شيوه، سبک. نکته: دقيقه، موضوع لطيف، سخن نغز. نادره گفتار: آن که سخنانش تازه و ابتکاري است.

قواعد: نادره گفتار : صفت مرکب ، یار موصوف .

آرایه ها: تناسب در طرز و غزل و نکته و شيرين سخن و نادره گفتار /نوعی جناس در آن که و نکته

واج آرایی: تکرار آواي «t»و«ž»وحروف«ر»و«ن»

معنی بیت: حافظ مي فرمايد: اگر غزل هاي من دل نشين و لطيف است، به خاطر اين است که از طرز سخن گفتن معشوق پيروي کرده است.

تا مرا عشقِ تو تعليمِ سخن گفتن کرد

خَلق را وِرد زبان، مِدحت و تحسين من است

(غزل 4 / 52)

محصول بيت ـ آن كه در طرز و اسلوب غزل گفتن به حافظ نكته آموخت، يار شيرين‌بيان و نادره‌گفتار من است. در اين بيت از غايب به مخاطب التفات است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا