- *غزل 414*
1- گُلبُنِ عیش میدمد، ساقی گُلعِذار کو
بادِ بهار می وَزَد ،بادۀ خوشگوار کو
2- هر گُلِ نو، زِ گُلرُخی یاد هَمیکند ولی
گوشِ سخن شنو کجا، دیدۀ اعتبار کو
3- مجلسِ بـــزمِ عیش را، غالیۀ مُراد نیست
ای، دَمِ صُبحِ خوش نَفَس، نافۀ زلفِ یار،کو
حُسن فروشیِ گُلَم، نیست تَحَمُّل، ای صبا
دَست زَدَم به خونِ خود، بَهـرِ خدا، نِگار کو
4-حُسن فروشیِ گُلَم، نیست تَحَمُّل، ای صبا
دَست زَدَم به خونِ دل، بَهـرِ خدا، نِگار کو
خیز که شَمعِ صُبحدَم لاف زِ عارضِ تو زد
خصم، زبان دِراز شد، خَنجـَــرِ آبـدار کو
5- شَمعِ سَحَرگَهی، اگر لاف زِ عارضِ تو زد
خصمِ زبان دِراز شد، خَنجـَــرِ آبـدار کو
گفت: مَگـَــر زِ لَعلِ من، بوسه نداری آرزو
مُردَم از این هَوَس، ولی قدرتِ اختیار کو
6- گفت: مَگـَــر زِ لَعلِ من، بوسه نداری آرزو
مُردَم از این هَوَس، ولی قدرت و اختیار کو
7- حافظ اگر چه در سُخَن، خازِنِ گَنجِ حِکمَتَست
از غـَــمِ روزگارِ دون، طَبــعِ سخن گـُـــزار کو
*******************************
وزن غزل :مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن(بحر رجز مثمن مطوی مخبون)
1- گُلبُنِ عیش میدمد، ساقی گُلعِذار کو
بادِ بهار می وَزَد ،بادۀ خوشگوار کو
موضوع بیت:همنشینی ( تمنای دیدار ساقی )
مضمون بیت: فصل بهار و شراب
معنی واژگان:گلبن: درخت گل، بوته ي گل/ مي دمد: سبز مي شود، از خاک سر بر مي زند/ گلعذار: گلچهره/ باد خوشگوار: شراب لذت بخش
قواعد:گلبن عيش (اضافه تشبيهي) عيش و شادي به درخت گل تشبيه شده است.
آرایه ها: نوعی جناس در باد و باده
واج آرایی: تکرار حرف «ب» در مصراع دوم.
معنی بیت: گل خوشدلی می روید؛ساقی گلچهره کجاست,نسیم بهاری به جنبش در می آید ,می مطبوع نوشین کجا توان یافت؟
……………………….
2- هر گُلِ نو، زِ گُلرُخی یاد هَمیکند ولی
گوشِ سخن شنو کجا، دیدۀ اعتبار کو
موضوع بیت:فاعلیت و قابلیت –عبرت
مضمون بیت: (بي اعتاري دنيا) (خوشباشي)
معنی واژگان:گلرخ: زيبارو/ ياد کردن: يادآوري کردن/ ديده ي اعتبار: چشم عبرت/ بيت يادآور افکار خيامي است که بي اعتباري دنيا و خوشباشي است.
آرایه ها: دیدۀ اعتبار:استعارۀ مکنیه
واج آرایی: تکرار حروف «ک» و «گ»
معنی بیت: هرنوگلی تازه که می روید گلچهره ای را که در خاک خفته است زنده می کند؛گوشی که بپذیرد و چشمی که عبرت و پندبگیرد نتوان یافت؟
بابا فغانی گوید:
هر شاخ گل زکج کلهی می دهد خبر
یاران رفته را به جهان نام تازه شد
……………
3- مجلسِ بـــزمِ عیش را، غالیۀ مُراد نیست
ای، دَمِ صُبحِ خوش نَفَس، نافۀ زلفِ یار،کو
موضوع بیت:همنشینی (تمنای یارو بوی زلف او )
مضمون بیت:زلف يار و بوي آن
معنی واژگان:غاليه: چند ماده ي معطر مانند مشک و عنبر وبان که در هم کرده اند و غالباً رنگ آن سياه است/ مراد: آرزو/ دم صبح خوش نفس: باد بامدادي که هميشه بوي خوش با خود دارد/ نافه: کيسه ي کوچک مشک که در ناف آهوي ختن قرار دارد.
قواعد: نافه ي زلف (اضافه تشبيهي) يعني زلف به نافه تشبيه شده است/ غالیۀ مراد:تشبیه صریح(اضافه تشبيهي)
آرایه ها: تناسب در غاليه و دم صبح و خوش نفس و نافه و زلف
واج آرایی: تکرار آوای «آ»
معنی بیت: در مجلس جشن خوشدلی و میگساری بوی خوش مقصود به مشام نمی رسد؛ای نفس صبح که دمی بویا داری؛برگو نافۀ گیسوی یار کجاست تا بزم را عطرآگین سازی.
………………
4-حُسن فروشیِ گُلَم، نیست تَحَمُّل، ای صبا
دَست زَدَم به خونِ دل، بَهـرِ خدا، نِگار کو
موضوع بیت: یار(طلب دیدار یار )
مضمون بیت:معشوق زيباتر از گل
معنی واژگان:حسن فروشي: زيبايي خود را به رخ اين و آن کشيدن/ تحمّل: بردباري، بر خود هموار کردن/ صبا: بادي که از طرف شمال يا مشرق مي وزد و پيغام آور و پيغامبر ميان عاشق و معشوق است/ دست زدم به خون دل: غصّه دار شدم/ نگار: معشوق زيبارو (کلمه ي «نگار» به معني نقاشي است و رنگ کردن با حنا و امثال آن را «نگار کردن» مي گويند. پس دست زدم به خون دل با کلمه ي نگار مناسبت و ظرافت دارد.)
آرایه ها: دست به خون دل زدن: کنايه از کشتن دل/در بیت آرایة تشخیص وجود دارد
واج آرایی: تکرار آوای «s»
معنی بیت: ای باد بهاری؛تاب نمی آورم که گل زیبایی بفروشد و جلوه گری نماید؛من از دوری یار دستم به خون دل آغشته شد برای خدا مددی کنید و بگویید یار زیبای من کجاست
…………………..
5- شَمعِ سَحَرگَهی، اگر لاف زِ عارضِ تو زد
خصمِ زبان دِراز شد، خَنجـَــرِ آبـدار کو
موضوع بیت: یار(طلب دیدار یار )
مضمون بیت: درخشش چهره ي معشوق
معنی واژگان:شمع سحرگهي: شمع به هنگام سحر با پايان عمر خود رسيده است و به خوبي نمي سوزد و شعله ي آن کج و ناز است و بايد زبان آن يعني فتيله ي آن را بريد تا اصلاح شود يا اصلاً خاموش شود/ لاف زدن: ادّعا کردن/ عارض: چهره/ خصم: دشمن، مدّعي طرف دعوا/زبان دراز: کسي که بيش از حدّ خود سخن مي گويد (با اشاره به درازي فتيله ي شمع به خاطر سوختن و آب شدن خود شمع ولي نسوختن فتيله)/ خنجر آبدار: دشنه ي آب داده (که با آن فتيله ي شمع يعني زبان آن را مي برند)/ بريدن زبان شمع دو وجه دارد. يکي آن که شمع اصلاح شود و زبان درازي نکند، ديگر آن که چون سحرگاه است به کلّي آن را خاموش مي کنند.
آرایه ها: شمع سحرگهی:به استعاره مراد مهر تابان
واج آرایی:تکرار حرف «ر» و آواي «s» و «z» و نزدیکی مخرج آن ها
معنی بیت: اگر چراغ صبحگاهی یا خورشید درخشان بگوید که من نشان از چهرۀ تو دارم؛این مدعی گستاخی و زبان درازی کرد؛تیغ آبگون کجاست تا زبانش را ببرم.
……………….
6- گفت: مَگـَــر زِ لَعلِ من، بوسه نداری آرزو
مُردَم از این هَوَس، ولی قدرت و اختیار کو
موضوع بیت:ناز و نیاز –کشش و کوشش
مضمون بیت: عاشق حقيقي و بوسه ي معشوق
معنی واژگان:لعل: لب سرخ و آبدار/ هوس: آرزو/ قدرت: توانايي/ اختيار: اجازه ي انتخاب/ عاشق حقيقي وصل معشوق را هم نمي تواند تحمّل کند، ديدن ليلي باعث مرگ مجنون مي شود/ مردم :مي ميرم، خواهم مرد.
قواعد:مردم (مضارع محقق الوقوع)
آرایه ها: لعل:به استعاره مراد لب یار
معنی بیت: یارگفت:آیا از لب لعل من تمنّای بوسه نداری؟پاسخ دادم بلی دراین آرزو جان دادم اما مرا توان و رخصت وصال نیست.
…………..
7- حافظ اگر چه در سُخَن، خازِنِ گَنجِ حِکمَتَست
از غـَــمِ روزگارِ دون، طَبــعِ سخن گـُـــزار کو
موضوع بیت:غم وشادی
مضمون بیت: حافظ و غم زمانه
معنی واژگان:خازن: گنجور، خزينه دار/ گنج حکمت: خزانه علم و دانش/ دون: پست/ طبع سخن گزار: قريحه ي سخن پرداز، قدرت سرودن شعر/
قواعد: سخن گزار: صفت مرکب فاعلی؛طبع موصوف/ گنج حکمت: اضافه ي تشبيهي، حکمت از نظر ارزش به گنج مانند شده است.
آرایه ها: تکرار سخن
واج آرایی: تکرار آواي «ــِ» و هم چنین «s» و «z» و نزدیکی مخرج آن ها
معنی بیت: اگرچه حافظ گنجور خزانه دانش و معرفت است؛از هجوم اندوه زمانۀ پست خو قریحۀ سخن پرورش از سرودن باز مانده است.
…………….