- غزل 190
1-کِلکِ مُشکینِ تو روزی که ز ما یاد کُنَد
بِبـَـرَد اجــر دو صَـد بنده که آزاد کند
2- قاصِـدِ مَنـزلِ سَلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سَلامی دلِ ما شاد کند
امتحان کن که بسی گَنـجِ رَوانَت بدهند
گــر خـرابی چو مـرا لـُطفِ تو آباد کند
امتحان کن که بسی جامِ مرادت بدهند
گــر خـرابی چو مـرا لـُطفِ تو آباد کند
3- امتحان کن که بسی گَنـجِ مرادت بدهند
گــر خـرابی چو مـرا لـُطفِ تو آباد کند
4- یا رب اندر دلِ آن خَسروِ شیرین اَنداز
که به رحمت گُذری بر سرِ فرهاد کند
5- شاه را بِه بُـوَد از، طاعَتِ صَـدساله و زُهد
قَدرِ یک ساعته عُمری که در او، داد کند
حالـیا ،عِشـوة عِشقِ تـو ز بنیادم بُرد
تا دگرباره حکیمانه چه بُنیاد کند؟
6- حالـیا ،عِشـوة ناز تـو ز بنیادم بُرد
تا دگرباره حکیمانه چه بُنیاد کند؟
7- گوهرِ پاکِ تو از مِدحَتِ ما، مُستغنیست
فکـرِ مَشّاطه چه با حُسنِ خدادادکند؟
ره نَبُردیم، به مَقصودِ خود اندر شیراز
فَرُّخ آن روز که حافظ رهِ بغداد کند
8- ره نَبُردیم، به مَقصودِ خود اندر شیراز
خُرّم آن روز که حافظ رهِ بغداد کند
**************************
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( بحر رمل مثمن مخبون محذوف)
1-کِلکِ مُشکینِ تو روزی که ز ما یاد کُنَد
بِبـَـرَد اجــر دو صَـد بنده که آزاد کند
موضوع بیت:عنایت (طلب عنایت از دوست.)
مضمون بیت: (ياد دوست و اجر آن)
معنی واژگان: کلک: قلم/ مشکين: هم به معني عطرآگين است و هم اشاره به مرکّبي که آن قلم با آن مرکب «سياه» مي نويسد (گويا مرکب را مشک آلود مي کردند)/ دو صد: اشاره به عدد کثير است/ اجر: پاداش، بنده آزاد کردن پاداش اخروي زياد دارد.
آرایه ها: تضاد در بنده و آزاد /تناسب در دو و صد
واج آرایی: تکرار حرف «ک»و«ب»و«د»و«ز»
معنی بیت: روزي که قلم عطرآگين تو از ما ياد کند و چيزي بنويسد، ثواب آزاد کردن دو صد غلام نصيب آن مي شود.
محصول بيت ــ قلم چون مشك سياهت روزى كه از ما ياد كند ثواب آزاد كردن دويست بنده را پيدا مىكند يعنى به اندازه آزاد كردن ثواب دويست غلام اجر مىگيرد.
……………………………………………………
2- قاصِـدِ مَنـزلِ سَلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سَلامی دلِ ما شاد کند
موضوع بیت: عنایت (طلب عنایت از معشوق.)
مضمون بیت: (آرزوي پيامي و سلامي از معشوق)
معنی واژگان: قاصد: پيک، نامه بر، پيغام بر/ سلمي يا سلمي: از عرايس شعر عرب است و در حقيقت مظهر معشوق است، معشوق، دلبر.
آرایه ها: نوعی جناس در ميان سلمي و سلامت و سلام
واج آرایی: تکرار حروف «ش» و «م»و«ل»وآوای«s»
معنی بیت: پیک اقامتگاه سلمی که گزند و آسیب هرگز بوی مرساد، چه زیان دارد اگر بدرود و سلامی از سوی دوست دل ما را خوش سازد.
…………………………………………………………………..
3- امتحان کن که بسی گَنـجِ مرادت بدهند
گــر خـرابی چو مـرا لـُطفِ تو آباد کند
موضوع بیت: عنایت (طلب عنایت از دوست)
مضمون بیت: (طلب لطف يار)
معنی واژگان: خراب: نابسامان و پريشان روزگار از هجران يار/لطف: مهرباني/ آباد کند: بسامان کند، از پريشاني و خرابي برهاند.
قواعد: گنج مراد: اضافه ي تشبيهي، آرزو و مراد به گنج تشبيه شده است.
آرایه ها: تناسب در گنج و خراب / تضاد در خراب و آباد
واج آرایی: تکرار حروف «ب» و «ن»و«د»و«ر»و«ت»و«م»
معنی بیت: بیازمای و ببین که اگر از دست رفته ای مانند مرا مهربانی و لطف تو بسامان برساند و ویران سرای دلی را عمارت کند، بپاداش آن بتو گنجهای مقصود بخشند.
…………………………………………………………………..
4- یا رب اندر دلِ آن خَسروِ شیرین اَنداز
که به رحمت گُذری بر سرِ فرهاد کند
موضوع بیت: عنایت (تمنای عنایتِ دوست.)
مضمون بیت: (در انتظار معشوق)
معنی واژگان: خسرو شيرين: پادشاه خوبان که شيرين کار و شيرين سخن و دوست داشتني است، با اشاره به شيرين معشوق و همسر خسروپرويز/ به رحمت: از روي لطف و مرحمت/ فرهاد: نشانه ي عاشق ناتوان و ناکام است
آرایه ها: تناسب در خسرو و شيرين و فرهاد / خسروشیرین: باستعاره مقصود یار زیبا /تناسب در دل و سر
واج آرایی: تکرار حروف «ر» و«ن»و«ر»و«د»و«ب» آواي «آ»
معنی بیت: پروردگارا، بشهریار شیرینکار کشور حسن الهام فرما که ببخشایش و مهربانی بر بالین عاشق از جان گذشتة خود فرهاد گذری آرد.
…………………………………………………………………..
5- شاه را بِه بُـوَد از، طاعَتِ صَـدساله و زُهد
قَدرِ یک ساعته عُمری که در او، داد کند
موضوع بیت: عدالت (شیوۀ عدالت گستری، پادشاهان را زیبنده است.)
مضمون بیت: (عدل شاه)
معنی واژگان: به: خوبتر، بهتر./طاعت: عبادت، اطاعت از دستورات حق/ زهد: تقوي و پرهيزگاري/ قدر: ارزش/ داد: عدل/ یکساعته عمر: زندگانی بقدر یک ساعت
قواعد: یکساعته عمر: صفت نسبی و موصوف
آرایه ها: تناسب و نوعی تضاد در صدساله و يکساعته / تناسب در صدساله و يک ساعته و عمر /تناسب در شاه و داد /تناسب در طاعت و زهد
واج آرایی: تکرار آواي «s» و «z» و تکرار حروف «ر» و «د»
معنی بیت: ارزش یکساعت از زندگانی شهریار که بعدل پردازد بهتر و برتر از یکصد سال عبادت کردن و پارسائی ورزیدن است، سعدی گوید:
طریقت بجز خدمت خلق نیست
بتسبیح و سجاده و دلق نیست
…………………………………………………………………
6- حالـیا ،عِشـوة ناز تـو ز بنیادم بُرد
تا دگرباره حکیمانه چه بُنیاد کند؟
موضوع بیت: تجلی (طلب تجلی جمالی محبوب.)
مضمون بیت: (سلاح معشوق و تسليم و انتظار عاشق)
معنی واژگان:حاليا: اکنون/ عشوه: فريب/ ناز: کرشمه و غنج و دلال/ بنيادم برد: اساس هستي مرا خراب کرد/ تا: تا ببينيم/ دگرباره: بار ديگر/ حکيمانه: از علم و دانايي و از روي نقشه ي حساب شده/ بنياد کند: بنياد مي نهد و آغاز مي کند.
آرایه ها: جناس در بنياد و بنياد
واج آرایی:تکرار حروف «ب» و «ن»و«د»
معنی بیت: اکنون کرشمة تو اساس هستی مرا ویران کرد، تا بار دیگر ندانم عشوة تو چه شیوه خردمندانه ای را بنیاد نهد.
………………………………………………………………
7- گوهرِ پاکِ تو از مِدحَتِ ما، مُستغنیست
فکـرِ مَشّاطه چه با حُسنِ خدادادکند؟
موضوع بیت: خداوند (صفات او ازلی و ابدی است )
مضمون بیت: (مدح ممدوح مستغني از مدح)
معنی واژگان:گوهر: ذات، اصل، نژاد/ مدحت: ستايش، مدح/ مستغني: بي نياز/ مشاطه: آرايشگر/ حسن خداداد: زيبايي خداداده، زيبايي طبيعي.
آرایه ها:تناسب در گوهر با مستغني /تناسب در مشاطه با حسن
واج آرایی: تکرار آواي «d» و «t»وحروف«م»و«س»و«د»
معنی بیت: سرشت پاکیزة تو از ستایش ما بی نیازست، اندیشة آرایشگر چیزی بر زیبائی خدا آفریده نتواند افزود.
………………………………………………………………..
8- ره نَبُردیم، به مَقصودِ خود اندر شیراز
خُرّم آن روز که حافظ رهِ بغداد کند
موضوع بیت: حافظ و آرزوی ترک وطن.
مضمون بیت: (حافظ و آرزوي بغداد)
معنی واژگان:ره نبرديم: نرسيديم/ خرم: خوشا، چه خوش است/ ره کردن: به سوي جايي حرکت کردن/ بايد دانست که سلطان احمد ايلکاني چند بار حافظ را به بغداد دعوت کرده است و شايد اين غزل پاسخي به دعوتهاي اوست.
آرایه ها:نوعی جناس در ره بردن و ره کردن / تناسب در شیراز و بغداد
واج آرایی:تکرار حروف«ر»و«م»و«ن»وآوای«z»
معنی بیت: در شيراز به آرزو و مقصود خود نرسيديم. خوشا آن روزي که حافظ عزم رفتن به بغداد را بکند و به دربار ممدوح خود، سلطان احمد ايلکاني برود.
محصول بيت ــ در شيراز به مطلب خود نرسيديم يعنى به مرادمان واصل نشديم شاد و فرحان باشد حافظ آن روزى كه عازم راه بغداد شود يعنى به بغداد سفر كند.
چون كه اكثر سلاطين ايلخانيه مقرشان در بغداد بوده و سلمان از مداحان آنان بوده است و با خواجه دوستى بسيار محكمى داشته همين است كه مىخواهد آنجا برود و كامران گردد.