• غزل 184

1- دوش دیدَم که مَلایِک درِ مَیخانه زدند

           گِلِ آدمِ بِسـِرشتَنــد و به پیمانه زدند

2- ساکنانِ حَرَمِ سِتر و عَفافِ مَلَکوت

           با منِ راه نشین، بادة مَستانه زدند

آسمان بارِ امانَت، نتوانست کَشید

           قرعـة فال به نامِ منِ دیوانه زدند

3-  آسمان بارِ امانَت، نتوانست کَشید

           قرعـة کار به نامِ منِ دیوانه زدند

جَنگِ هفتاد و دو ملّت، همه را عُذر بِنِه

           چـون ندیدند حقیقـت، دَرِ افسانه زدند

4-  جَنگِ هفتاد و دو ملّت، همه را عُذر بِنِه

           چـون ندیدند حقیقـت، رهِ افسانه زدند

شـُکر آن را که میانِ من و او صُلح افتاد

          حوریان رقص کنان ساغرِ شُکرانه زدند

5-  شـُکر ایزد که میانِ من و او صُلح افتاد

           صوفیان رقص کنان ساغرِ شُکرانه زدند

آتش آن نیست ،که بر شعلة او خندد شمع

           آتش آن اسـت که در خِـرمنِ پروانه زدند

6-  آتش آن نیست ،که از شعلة او خندد شمع

           آتش آن اسـت که در خِـرمنِ پروانه زدند

*نقطۀ عشق دلِ گوشه نشینان خون کرد

        همچو آن خال که بر عارضِ جانانه زدند

*ما به صد خَرمنِ پندار زِ رَه چون نرویم

             چون رَهِ آدم خاکی به یکی دانه زدند

کس چو حافظ نَکِشید از رُخِ اندیشه نِقاب

            تا ســرِ زلفِ عروسانِ سخن شانه زدند

7-کس چو حافظ نَگُشاد از رُخِ اندیشه نِقاب

            تا ســرِ زلفِ سخن را، به قلم شانه زدند

*******************************

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات ( بحر رمل مثمن مخبون مقصور)

1- دوش دیدَم که مَلایِک درِ مَیخانه زدند

           گِلِ آدمِ بِسـِرشتَنــد و به پیمانه زدند

موضوع بیت: خلقت آدم (تخمیر گل آدم به عشق.)

مضمون بیت: (خلقت آدم و سرشتن گل او با شراب عشق و معرفت).

معنی واژگان: دوش: مقصود اصلي شاعر دقيقاً شب گذشته نيست، بلکه شب ظلماني پيش از روز خلقت است/ ملايک: فرشتگان/ ميخانه: مقصود ميکده ي عشق و معرفت است/ گل آدم: گل وجود حضرت آدم (ع)، گل وجود بشر/ بسرشتند: آب و خاک را در هم کردند و به صورت گل وجود آدم درآوردند/ به پيمانه زدند: يکي اين که اين گل را با شراب عشق و معرفت درآميختند و ديگر اين که اين گل را در قالب جسم بشري ريختند.

آرایه ها: تناسب در ميخانه و پيمانه/تناسب در گل و پیمانه / تضاد در ملایک و آدم /ایهام در به پیمانه زدند

واج آرایی:تکرار حرف «و»و«م»«د»

معنی بیت: دیشب در رؤیای راستین دیدم که فرشتگان در میکده معرفت را کوبیدند و گل وجود آدم پدر بشر را در آنجا با بادة محبت در آمیختند و در قالب آفرینش ریختند.

……………………………………………………….

2- ساکنانِ حَرَمِ سِتر و عَفافِ مَلَکوت

           با منِ راه نشین، بادة مَستانه زدند

موضوع بیت: انسان کامل (مقام ملکوتی انسان کامل)

مضمون بیت: (انسان و ارتباط با عالم بالا)

معنی واژگان:ساکنان: باشندگان/ حرم: سراپرده/ ستر: پوشش و پرده/ عفاف: پاکي و پاکدامني، پارسايي، پرهيزگاري/ ملکوت: عالم فرشتگان، عظمت الهي، عالم غيب/ ساکنان حرم و ستر و عفاف ملکوت: فرشتگان/ راه نشين: دور از اصل و منشأ، ابن السبيل، سالک، متواضع، خاکي/ باده ي مستانه: شرابي که مستان عشق مي نوشند.

قواعد: ستر: در اینجا بجای صفت است( یعنی مستور و پنهان )

عفاف:  در اینجا بصورت صفت( بمعنی پاک)

آرایه ها: تضاد در ساکن و راه نشين / تناسب در حرم و ستر و عفاف / ترادف ملیح در ستروعفاف /تضاد د ر ملکوت با راه نشین

واج آرایی:تکرارآواي«b»«m»وحروف«م»و«ن»و«ت»

معنی بیت: مقیمان آستان مستور در پردة عزت و حرم پاک و مقدس جهان معنی یعنی فرشتگان مقرب و فرشته خویان وارسته و بحق پیوسته با این خاکسار راه نشین بادة مستی آور معرفت نوشیدند.

………………………………………………………….

3-  آسمان بارِ امانَت، نتوانست کَشید

           قرعـة کار به نامِ منِ دیوانه زدند

  موضوع بیت: انسان کامل(مقام انسان کامل.)

مضمون بیت: (انسان و بار امانت عشق)

معنی واژگان:اين بيت اشاره اي صريح است به آيه ي 73 از سوره ي احزاب يعني سوره ي (33) قرآن مجيد: اِنّا عَرَضنا الأَمانَةَ عَلَي السّمواتِ والارضِ وَالجِبالِ فَاَبَينَ اَن يَحمِلنَها وَ اَشفَقنَ مِنها و حَمَلَها الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظُلوماً جَهولاً (ما بار امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه کرديم، همه از برداشتن اين بار شانه خالي کردند و از آن هراسان شدند ولي انسان به زير اين بار رفت، زيرا ستمکش از عشق و درد فراق و جدايي از اصل است/ مَنِ ديوانه اشاره است به انسانِ جهول/ در اينجا بار امانت اشاره اي به «جام شراب اَلَست: است که آن جام عشق و بلا را به صورت توأم به انسان عرضه داشته است.

قواعد: بار امانت:  تشبیه صریح

آرایه ها: تناسب در بار و کشيدن / نوعی جناس در کار و بار

واج آرایی:تکرار حروف «ن» و «ت»و«م»

معنی بیت: آسمان با همه عظمت بار طاعت و تکلیف را که خداوند بر او عرضه کرد، نتوانست بردن، این کار دشوار و مهم سهم و نصیب من شد که نمودار بیشتر آدمیانم که ندانسته و نسنجیده کشیدن بار امانت را پذیرفتند ولی از عهدة حمل آن برنیامدند؛ اشارتی در اینجا بآیة 73 سورة احزاب (33) دارد: انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً، ترجمة آیه: ما همانا بار امانت ( تکلیف و طاعت) را بر اهل آسمانها و زمین و کوهها پیش داشتیم، از بردنش سرپیچیدند و از آن بیم داشتند و آدمی آن را به دوش کشید، همانا وی سخت ستمگر و بسیار نادان بود، مراد از انسان در آیه جنس مردم یا انسان است که از ضعف بشریت یارای بردن بار طاعت ندارند و در تکلیف تقصیر میکنند نه گروه پیامبران و پاکان درگاه حق، نیز نگاه کنید بصفحة 144 گلستان بکوشش نگارنده

…………………………………………………………

4-جَنگِ هفتاد و دو ملّت، همه را عُذر بِنِه

           چـون ندیدند حقیقـت، رهِ افسانه زدند

موضوع بیت: مراتب یقین (مقام عین الیقین)

مضمون بیت: (جدال مذهبي و دور شدن از حقيقت)

معنی واژگان: اين بيت اشاره است به حديثي از پيغمبر اسلام (ص) که فرمود: سَتَفرقُ اُمَّتي علي ثَلاث و سَبعينَ فِرقَة والنّاجي مِنهُم واجدَةُ والباقُون في النّار (به زودي امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شود که يک فرقه از آنها رستگار است باقي در آتش جهنم مي سوزند) بنابراين هفتاد و دو فرقه از اين فرقه ها با هم در جدالند و حافظ مي گويد اين جنگ طبيعي است و آن را به چيزي مگير (= عذر بنه)

آرایه ها: تضاد در حقيقت و افسانه / ره افسانه زدند يعني ساز افسانه را ساز کردند.

واج آرایی: تکرار حرف «ن»و«د»وآوای«h»

معنی بیت: ستیزه و پیکار هفتاد و دو ملت از مجموع هفتاد و سه فرقة اسلام را از تعصب و نادانی بدان و عذرشان را بپذیر، چه طریق یگانة حق را نشناختند و براه پندار و خرافات رفتند و گمراه شدند، تلمیحی دارد بحدیث نبوی: ستفرق امتی علی ثلثه و سبعین فرقه، الناجی منها واحد، امتان من بعد از من هفتاد و دو گروه شوند و رستگار از ایشان یک گروه باشند ( جوامع الحکایات عوفی بنقل دکتر معین در حواشی صفحة 79 چهار مقالة نظامی عروضی)

………………………………………………………….

5-  شـُکر ایزد که میانِ من و او صُلح افتاد

           صوفیان رقص کنان ساغرِ شُکرانه زدند

موضوع بیت: وحدت و کثرت (رسیدن به مقام وحدت)

مضمون بیت: (توافق جسم و روح)

معنی واژگان: شکر ايزد: خدا را سپاس مي گويم/ من: اشاره است به قالب جسماني من انسان/ او: اشاره است به روح متعالي که تا اين زمان در جوار حق بوده است/ صلح: آشتي، توافق/ ساغر شکرانه: جامي به جهت سپاس و سپاسگزاري.

آرایه ها: جناس در شکر و شکرانه

واج آرایی: تکرار آواي «s» و حرف «ک»و«ر»و«ن»

معنی بیت: سپاس خدای را که مرشد، پیر دلیل با من بلطف آشتی کرد و از تقصیرم درگذشت، یاران خانقاه بدین مناسبت بسماع برخاستند و ساغری از بادة معرفت بنشان شکرگزاری از عنایت پیر نوشیدند.

…………………………………………………………….

6-  آتش آن نیست ،که از شعلة او خندد شمع

           آتش آن اسـت که در خِـرمنِ پروانه زدند

موضوع بیت:عشق(آتش عشق در عاشق است و نه در معشوق.)

مضمون بیت: (آتش حقيقي آتش عشق است)

معنی واژگان: خندد شمع: با روشن شدن شمع همه جا روشن مي شود و اين روشني را به خنده ي شمع تعبير کرده است/ در خرمن پروانه زدند: يعني هستي او را به باد دادند، در زمان قديم به جهت دشمني، افراد دشمن خرمن کشاورزان را آتش مي زدند و هستي آنها را به باد مي دادند.

آرایه ها:تناسب در آتش و شعله و شمع / تضاد در آتش و خرمن

واج آرایی: تکرار حروف «ش» و «ن»و«ر»

معنی بیت: آتشی که زبانة آن موجب خندة شمع شود آتش نیست، آتش راستین سوز عشق است که در خرمن هستی پروانه افتاد و آنرا تمام بسوخت.

……………………………………………………………

7-کس چو حافظ نَگُشاد از رُخِ اندیشه نِقاب

            تا ســرِ زلفِ سخن را، به قلم شانه زدند

موضوع بیت:کتمان سِرّ( عارف و کشف اسرار)-حافظ و شعر او

مضمون بیت: (حافظ و بيان انديشه)

معنی واژگان:معمولاً زنان وقتي مي خواهند گيسوان خود را مرتب کنند همه ي گيسوان خود را در اطراف سرِ خود مي پراکنند که قسمتي از اين گيسوان جلوِ چهره ي آنان را مي گيرد و آنها را مي توان براي چهره نقابي فرض کرد که بعد با شانه اي که در وسط اين نقاب قرار مي دهند گيسوان را به دو سوي چهره ي خود را مي برند و چهره ي خود را آشکار مي کنند و چهره ي زيباي آنان نمايان مي شود، حافظ انديشه را به چنين زني تشبيه کرده است که حافظ نقاب زلف را از چهره ي او مي گشايد و چهره ي زيباي انديشه ي عالي خود را به همه نشان مي دهد/ زلف سخن: گیسوی عروس سخن

قواعد: زلف سخن: استعارة مکنیه

آرایه ها: تناسب در رخ و نقاب و گشودن /تناسب در  سر زلف و شانه زدن /تناسب در اندیشه و سخن و قلم

واج آرایی: تکرار حرف «ش» و«ن»و آواي «s» و «z»

معنی بیت: از آن روز که گیسوی عروس سخن را با شانة قلم آرایش دادند، هیچ سخن سرائی مانند حافظ از چهرة بکر هنر پرده بر نگرفت و جمال او را آشکار نساخت.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا