• *غزل 105*

1-  صوفی ار باده به اندازه خورَد، نوشَش باد

           وَر نه اندیـشة این کار، فـَرامـوشـَش باد

2-  آن که یک جُرعه مَی از دست توانَد دادن

           دست با شاهِـدِ مَقـصود  در آغـوشَش باد

3-  پیرِ ما گفت: خَطا بر قَلَمِ صُنع نَرَفت

           آفَرین بَر نَظَـرِ پاکِ خَطاپوشَش باد

4-  شاهِ تُرکان سُـخَنِ مُـدَّعیان می‌شَنَوَد

           شَرمی از مَظلَمِة خونِ سیاووشَش باد

5-  گر چه از کِبر سخن با مَن ِدرویش نگفت

           جان فِدایِ شَکَرین پستـة خامـوشش باد

6-  چَشمَم از آینه دارانِ خَط و خالَش گَشت

           لَبَم از بـوسـه رُبـایـانِ بَـر و دوشَـش باد

7-  نرگِسِ مَسـتِ نـَوازش کُـنِ مَـردُم دارَش

           خونِ عاشِق به قَدَح، گر بِخُورَد نوشَش باد

8-  به غُلامیِّ تو مَشهورِ جَهان شد حافِظ

           حَلقة بَندِگیِ زلـفِ تو در گوشَـش باد

*******************************

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان( بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ)

1-  صوفی ار باده به اندازه خورَد، نوشَش باد

           وَر نه اندیـشة این کار، فـَرامـوشـَش باد

موضوع بیت: اولیاء (از صفات اولیای الهی میانه روی است)-شرح صدر

مضمون بیت: صوفي و باده خواري.

معنی واژگان:صوفي: اشاره است به صوفيان رياکار زمان حافظ که حافظ با نظر منفي به آنها نگاه مي کند، وگرنه صوفي نبايد شراب خوار باشد/ ار: اگر/ باده: شراب/ به اندازه: کافي، نه زياد و نه کم/ نوشش باد: گواراي وجودش باشد/ شعر داراي طنزي بسيار لطيف است.

آرایه ها:تناسب در باده و خوردن و نوش /تناسب در  انديشه و فراموش /تضاد در صوفی و باده

واج آرایی: تکرار حرف «ب» و «ش»

معنی بیت: درویش سالک اگر شراب عشق به اندازۀ تاب و توان خود بنوشد، گوارای وی باد، و اگر حد خویشتن نشناسد ،اندیشۀ سیر و سلوک در طریق معرفت از خاطرش دور باد.

…………………………………………………………………..

2-  آن که یک جُرعه مَی از دست توانَد دادن

           دست با شاهِـدِ مَقـصود  در آغـوشَش باد

موضوع بیت: اولیاء (از صفات اولیای الهی میانه روی است)

مضمون بیت:صوفي و به اندازه خوردن شراب

معنی واژگان:جرعه: مقدار کمي که به يک دم آشاميده مي شود/ از دست دادن: صرف نظر کردن/شاهد مقصود: آرزو، کام/ دست در آغوش بودن: رسيدن به آن يا او.

آرایه ها:جناس تام در دست در ترکيب از دست تواند دادن و دست در مصراع دوم /تناسب در دست و شاهد و آغوش /تناسب در شاهد و می

واج آرایی:تکرار حروف «د» و «ک»

معنی بیت: کسی که یک آشام( جرعه) باده کمتر تواند نوشید و اندازه نگاه تواند داشت، باشد که دست در گردن شاهد مقصود آورد و از وصال محبوب کامیاب گردد.

…………………………………………………………………

3-  پیرِ ما گفت: خَطا بر قَلَمِ صُنع نَرَفت

           آفَرین بَر نَظَـرِ پاکِ خَطاپوشَش باد

موضوع بیت: پیر( نظر پیر و مراد و عنایت او از ذهن سالک و مرید عیب زدایی می کند.)

مضمون بیت: در آفرينش حق خطايي نيست.

معنی واژگان:پير: مرشد، مراد/ صنع: آفرينش./ نظر: ديد، انديشه/ خطاپوش: پوشنده ي خطا و اشتباه/ قلم صنع: خامۀ هستی،

قواعد: قلم صنع: اضافۀ تخصیصی.

آرایه ها:جناس تام در خطا در مصراع اوّل و خطا در مصراع دوم / خطا در مصراع اول خطاي ارزشي است که ما آن را «نادرستي» و «بدي» و «ناروايي» مي دانيم و اين به جهت آن است که همه چيز را نسبي مي دانيم و ارزشهاي ما نسبي است. خدا آنچه را که آفريده است نه خوب است و نه بد؛ اين ارزش نهادن نسبي ماست که بعضي از چيزها را «خطا» و «نادرست» مي دانيم. اما خطا در ترکيب خطاپوش خطاي اخلاقي يعني گناه يا اشتباه است. بنابراين، اين که پير گفته است خطايي بر قلم آفرينش نرفته است خطاي ارزشي است نه خطاي اخلاقي يا اشتباه؛ و اين که حافظ پير را خطاپوش مي داند خطاپوش اخلاقي است يعني گناه و اشتباه اين و آن را مي پوشاند. شايد در اين بيت مقصود از پير «نظامي گنجوي» باشد که گفته است: (حرفي به غلط رها نکردي- يک نکته در او خطا نکردي)(معنی اول)/ تکرار ملیح خطا(به مفهوم دوم)

 واج آرایی: تکرار حروف «ن» و «ر»

معنی بیت: پیر روشن دل ما به فراست در­یافت و به مریدی که پنداشته بود خطائی بر خامۀ آفرینش رفته است، فرمود: خطا و اشتباهی از قلم صنع در کار­گاه هستی صادر نشده است.آفرین بر دیدۀ پاک بین پیر مرشد باد که خطای مرید را در­یافت ولی به روی او نیاورد و هدایتش کرد؛ برخی هم می­گویند که از این بیت همان ظاهر معنی الفاظ مرادست و به تأویل نیازی ندارد.

………………………………………………………………….

4-  شاهِ تُرکان سُـخَنِ مُـدَّعیان می‌شَنَوَد

           شَرمی از مَظلَمِة خونِ سیاووشَش باد

موضوع بیت:ظلم  (آه مظلوم دامن ظالم را می گیرد.)

مضمون بیت:(محبوب يا ممدوحي که مدّعيان توجه دارد و عاشق را به کشتن مي دهد).

معنی واژگان:شاه ترکان: افراسياب و شايد اشاره اي باشد به شاه شجاع/ مدّعيان: دشمنان، آنها که ادّعاي بي پايه دارند، اينجا مقصود دشمنان سياوش است که بر ضدّ او توطئه کردند و افراسياب را بدبين و وادار به کشتن داماد خود يعني سياوش کردند/ مظلمه: ظلم، ستم/ خون سياوش: کشتن سياوش

آرایه ها: تناسب در شاه ترکان و مظلمه و مدّعيان و خون سياوش / نوعی تضاد در شاه ترکان و سياوش

واج آرایی: تکرار حرف «ش» و «م» و «ن»

معنی بیت: پادشاه ترکستان افراسیاب به گفتار سخن چینان که ادعای دوستی با وی دارند ،گوش فرا می دهد و کشتن سیاوش را مباح و روا می شمارد ، از داد خواهی خون سیاوش که به ستم می ریزد باید حیا کند؛ در صفحۀ 41 لطیفة غیبیه تأ­لیف محمد بن محمد الدارابی آمده است مراد از شاه ترکان به اصطلاح اهل عرفان افراسیاب نفس است و مدعیان خواهشهای نفسانیند که باعث هلاک ویند و سیاوش عبارت از عقل معاد است.

………………………………………………………………….

5-  گر چه از کِبر سخن با مَن ِدرویش نگفت

           جان فِدایِ شَکَرین پستـة خامـوشش باد

 موضوع بیت:تجلی(تجلی جمالی دهان  محبوب و تسلیم محب در برابر آن.)

مضمون بیت: فداي لبان شيرين معشوق خودپسند خاموش.

معنی واژگان:کبر: غرور، خودپسندي/ درويش: مسکين، فقير/ شکرين: شيرين/ پسته ي خاموش: لبهاي ساکت، دهان خاموش.

آرایه ها: تناسب در سخن و نگفت و شکرين پسته و خاموش/نوعی تضاد در کبر و درویش/پسته استعاره از دهان معشوق/تناسب و ایهام تضاد در پسته و خاموش /تضاد در سخن و نگفت

واج آرایی: تکرار حروف «ر» و «ش»

معنی بیت: اگرچه معشوق دلربا از روي غرور و تکبّر با من درويش عاشق سخن نگفت، ولي جان من فداي آن لبان شيرين او باد که چون پسته خاموش است و سخن نمي گويد.

محصول بيت ــ اگرچه جانان از تكبرى كه دارد با من درويش هيچ حرفى نزد، با وجود اين جان فداى پسته خاموشش شود، يعنى حرف نزدن و سخن نگفتنش با من از روى عدم التفات است. با اين حال جانم فداى دهان خاموش چون پسته شيرينش گردد.

…………………………………………………………………..

6-  چَشمَم از آینه دارانِ خَط و خالَش گَشت

           لَبَم از بـوسـه رُبـایـانِ بَـر و دوشَـش باد

 موضوع بیت: وصل و هجران(وصال )-اولیاء الهی (دل عارف آیینه دار جمال محبوب ازلی است. )

مضمون بیت: چشم و لب عاشق و چهره سر و سينه ي معشوق.

معنی واژگان:آينه دار: کسي که آيينه اي جلو مردم مي گرفته است تا خود را در آن بينند (کم بودن آينه)/ خط و خال: زيباييهاي چهره، از قبيل موهاي نرم و لطيفي که در اطراف چهره ي معشوق وجود دارد و خال يا خالهاي چهره ي او/ بوسه ربا: ولع بوسه کننده/ بر: سينه/ دوش: شانه و گردن.

آرایه ها:تناسب در خط و خال با چشم /تناسب در  لب و بر و دوش / تناسب در چشم و آينه /تناسب درلب و بوسه /تناسب در چشم و بر و دوش وخط و خال و لب /ایهام جناس و ترادف ملیح در خط و خال

واج آرایی: در مصراع اوّل تکرار «آ» و در مصراع دوم تکرار حرف «ب» و «خ»

معنی بیت: چون جمال یار همواره در نظرم نمایان است، گوئی دیدۀ من آینه دار سبزۀ عذار و خال هندوی اوست، امید است که لبم نیز سعادت بوسه ربودن از سینه و شانۀ وی را بیابد.

…………………………………………………………………..

7-  نرگِسِ مَسـتِ نـَوازش کُـنِ مَـردُم دارَش

           خونِ عاشِق به قَدَح، گر بِخُورَد نوشَش باد

موضوع بیت: تجلی(تجلی جلالی چشم محبوب به محب. )

مضمون بیت: چشمان يار.

معنی واژگان: مست: صفت چشم، خمارآلود/ نوازش کن: پُرمهر، نوازش کننده ي عاشقانه/ قدح: پياله / نوشش باد: گوارايش باشد/ مردم دار: 1-آن که با مردم موافق ميل آنها رفتار مي کند، 2-چشم او که مردمک دارد.

آرایه ها: تناسب در مست و قدح و نوش و خوردن /تناسب در نرگس و مست و مردم دار/نرگس: استعاره از چشم است/ایهام در مردم دار

 واج آرایی:تکرار حرف «ش» و «س» و «د» و «ن»

معنی بیت: اگر نرگس چشم مخمور و مردمی خوی مهربانش خون بی دلان را در پیاله بنوشد بر او گوارا باد.

…………………………………………………………………..

8-  به غُلامیِّ تو مَشهورِ جَهان شد حافِظ

           حَلقة بَندِگیِ زلـفِ تو در گوشَـش باد

 موضوع بیت:بندگی و پادشاهی(افتخار عاشق به بندگی درگاه معشوق است.)

مضمون بیت:حافظ و آرزوي او.

معنی واژگان:غلامي: بندگي/ حلقه: در زمان قديم بردگاني را که مي خريدند حلقه اي در گوششان مي کردند که اين نشان بندگي آنها بود، با اشاره به حلقه هاي (پيچ و تاب) زلف/ به غلامی تو: سبب چاکری بندگی تو

قواعد: به غلامی تو: بای حرف اضافه مفید سببیت.

آرایه ها:تناسب در غلامي و حلقه و بندگي و گوش / تناسب در حلقه و گوش /تناسب در زلف با گوش

واج آرایی: تکرار حروف «ش»

معنی بیت: حافظ به غلامي تو مشهور عالم شد و اميد است که حلقه ي بندگي زلف تو نيز در گوشش باشد؛ يعني مطيع و فرمانبر تو گردد.

محصول بيت ــ حافظ چون غلامى تو را قبول كرده مشهور جهان گشته است پس حالا حلقه بندگى زلف تو در گوشش باشد. حكم بندگى زلف جانان به طريق كنايه آمده چون كه اكثر غلامان عجم هندى‌اند زيرا غلامان سفيد در بين آنها خيلى قيمت دارد و شعرا هم به زلف لفظ هندو اطلاق كرده‌اند.

……………………….

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا