غزل 215
* غزل 215 * 1-به کویِ مَیکَده یارب سَحَر چه مَشغَله بود که جوشِ شاهِد و ساقیّ و شَمع و مَشعَله بود به کویِ مَیکَده یارب سَحَر چه مَشغَله بود که جوشِ …
* غزل 215 * 1-به کویِ مَیکَده یارب سَحَر چه مَشغَله بود که جوشِ شاهِد و ساقیّ و شَمع و مَشعَله بود به کویِ مَیکَده یارب سَحَر چه مَشغَله بود که جوشِ …
* غزل 214 * 1-دیدَم به خوابِ خوش که به دَستَم پیاله بود تَعبیر رفت و کار به دولَت حَواله بود 2-چِل سال رَنج و غُصّه کَشیدیم و، عاقبت تدبیرِ ما به …
* غزل 213 * 1-گوهَرِ مَخزَنِ اَسرار هَمانَست که بود حُقّة مِهر، بدان مُهر و نِشانَست که بود 2-عاشِقان، زُمرة اربابِ امانَت باشند لاجَرَم چَشمِ گُهَربار همانست که بود 3-از صَبا پُرس …
* غزل 212 * 1-یک دو جامَم دِی سَحَرگَه اتّفاق افتاده بود وز لَبِ ساقی ،شرابَم در مَذاق افتاده بود 2-از سَرِ مَستی دگر با شاهدِ عَهدِ شَباب رَجعَتی میخواستم لیکِن طَلاق …
* غزل 211 * 1-دوش می آمد و رُخساره برافروخته بود تاکُجا بازدلِ غَمزَده ای سوخته بود 2-رَسمِ عاشق کُشی و، شیوة شهرآشوبی جامه ای بود،که برقامَتِ او دوخته بود 3-جانِ عُشّاق، …
* غزل 210 * 1-دوش دَر حَلقة ما، قِصة گیسویِ تو بود تا دِلِ شَب سخن از سِلسِلة مویِ تو بود 2-دل که از ناوَکِ مُژگانِ تو در خون می گَشت باز …
* غزل 209 * 1-قَتلِ این خَسته به شَمشیرِ تو تَقدیر نبود وَرنه هیچ از دِلِ بیرَحمِ تو تَقصیر نبود 2-مَنِ دیوانه چو زُلفِ تو رَها می کردم هیچ لایِقتَرَم از حَلقة …
* غزل 208 * 1-خَستگان را چو طَلَب باشَد و قُوَّت نَبُوَد گَر تو بیداد کُنی شَرطِ مُرُوَّت نبود ما جَفا از تو نَبینیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهبِ اَصحابِ …
* غزل 207 * 1-یاد باد آنکه سَرِ کویِ توام منزل بود دیده را روشنی از خاکِ دَرَت حاصِل بود راست چون سوسن و گُل، از اَثَرِ صُحبَتِ پاک بَر زَبان بود …