غزل 431
* غزل 431 * 1-لَبَش، می بوسَم و درمی کَشَم مَی به آبِ زندگانی، بُرده ام پِی 2-نه رازش می توانم گفت، با کَس نه کَس را می توانم دید، با وی …
* غزل 431 * 1-لَبَش، می بوسَم و درمی کَشَم مَی به آبِ زندگانی، بُرده ام پِی 2-نه رازش می توانم گفت، با کَس نه کَس را می توانم دید، با وی …
*غزل 430* 1-به صوتِ بلبل و قُمری، اگر نَنوشی مَی عِلاج ،کـــی کُنَمـَــت؟ آخِرالدَّواءِ اَلکَیّ 2-ذخیرهای بِنِه از رنگ و بویِ فصلِ بهار که میرَسند زِ پِی، رَهزَنانِ بهمن و دی 3-چو …
*غزل 429* 1- ساقـی بیا، که شُد قَدَحِ لاله پُر زِ مَی طامات، تا به چَند و خُــرافات، تا به کِی؟ بُگذارکِبر و ناز، که بسیار دیده چرخ چینِ قَبایِ قیصـــر و، …
*غزل 428* سَحَرگــاهان، چو مَخمورِ شبانه گرفتـم باده با، چَنـگ و چَغانه 1- سَحَرگــاهان، که مَخمورِ شبانه گرفتـم باده با، چَنـگ و چَغانه 2- نَهادَم عَقــل را، رَه توشه از مَی …
*غزل 427* چراغِ رویِ تو را، شَمـع گَشت پروانه مرا ز خالِ تو با حالِ خویش، پَروا، نِه 1-چراغِ رویِ تو را، شَمـع گَشت پروانه مرا ز حالِ تو با حالِ خویش، …
*غزل 426* از خونِ دل نوشتم، نزدیکِ یار نامه اِنّی رَأیتُ دَهـــراً مِن هَجـرِکَ القِیامه 1-از خونِ دل نوشتم، نزدیکِ دوست نامه اِنّی رَأیتُ دَهـــراً مِن هَجـرِک ِالقِیامه دارم من از فِراقَت، …
*غزل 425* 1- دامَن، کَشان هَمیشُد، در شَربِ زَرکَشیده صَد ماه رو زِ رَشکَش، جِیـبِ قَصَب دریده 2-از تابِ آتشِ مَی، بر گـِــردِ عارضش خَوی چون قطرههایِ شَبنم بر برگِ گُل، چَکیده …
*غزل 424* از من جُدا مَشو ،که مرا نورِ دیدهای مَحبوبِ جان و، مونـــسِ قلبِ رمیدهای 1-از من جُدا مَشو ،که تواَم نورِ دیدهای آرام جان و، مونـــسِ قلبِ رمیدهای 2-از دامــنِ …
*غزل 423* 1-دوش رفتــم، به درِ مَیـکَده خواب آلوده خِــرقه تـَردامـن و، سجّـاده شَراب آلوده 2-آمــد اَفسـوس کُنـان، مُغبَچـة بـاده فروش گفت:بیـدار شـو،ای رَهرو ِ خـواب آلـوده 3-شُست و شوئی کن و …