• غزل  287

 بنويس دلا به يار كاغذبفرست به آن نگار كاغذ

اى باد صبا ببر به آن شوخ         از عاشق بى‌قرار كاغذ

هرگز ننويسد او جوابم         بنويسم اگر هزار كاغذ

تا نام تو نقش شد بر او ماند         بر صفحه روزگار كاغذ

بنويس ز روى مهربانى         بر حافظ دل فكار كاغذ

 گويا ابيات اين غزل اظهار اشتياق و گله خواجه از دوست، و يا استادش باشد، با بيان عاميانه و ظاهرى؛ چنانكه در تمام و يا اكثر غزليّاتش اين گونه سخن گفته است. مى‌گويد :

بنويس دلا! به يار كاغذ         بفرست به آن نگار كاغذ

اى باد صبا! ببر به آن شوخ         از عاشق بى‌قرار كاغذ

حال كه دوست، و يا استاد تو را فراموش كرده، نامه‌اى به او بنويس و دلدادگى خود را در آن درج كن. و اى باد صبا! تو هم اين نامه عاشقانه يكى از دلسوختگان و بى‌قراران را به يار، و يا مرشد طريق برسان. در جايى مى‌گويد :

عجب از وفاى جانان! كه تفقّدى نفرمود         نه به نامه و پيامى، نه به پرسش و سلامى

سرخدمت تو دارم، بخرم به هيچ مفروش         كه چو بنده كمتر افتد، به مباركى غلامى[1]

ولـى  :

هرگز ننويسد او جوابم         بنويسم اگر هزار كاغذ

هرگز ممكن نيست دوست را با هزاران نامه، سر لطف و عنايت آورد؛ زيرا او در مقام عزّت قرار دارد و جواب آن كس را كه مى‌خواهد با بودِ خود، به او عشق بورزد، نخواهد داد. در جايى مى‌گويد :

آن‌غاليه خط،گر سوى ما نامه‌نوشتى         گردون، ورقِ هستى ما در ننوشتى

هر چند كه هجران، ثمرِ وصل برآرد         دهقان‌ازل،كاش كه اين‌تخم نكشتى!

كلك تو مريزاد و زبان شكرينش         مهر از تو نديد ار جوابى بنوشتى[2]

و در جاى ديگر مى‌گويد :

طريق كام جستن چيست؟ تركِ كام خود گفتن         كلاه سرورى اين است، گر اين تَرك بردوزى[3]

و يا بخواهد بگويد: استادى كه در مقام عزّتِ «وَأَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الاَْبْهَجِ.»[4] : (و مرا به نور درخشان و برافروخته مقام عزّتت بپيوند.) قرار گرفته، نمى‌خواهد سالك، از خوديّت خود دم زند، پس تا از اَنا گويى دست نكشم؛ اگر هزار نامه هم بنويسم، او جواب نخواهد داد.

تا نام تو نقش شد،بر او ماند         بر صفحه روزگار كاغذ

كنايه از اينكه: محبوبا! و يا اى استاد! مى‌دانم به نامه‌هاى من اعتنايى ندارى، ولى چون نام تو در آن مندرج است، حتمآ بر صفحه روزگار باقى خواهد ماند، و اهل كمال خواهند دانست كه بى‌قرارى را به يار يا استادش اشتياق فراوان بوده و ياد او مى‌كرده است.

و يا منظور خواجه از بيت اين باشد كه: محبوبا! هر چه بر آن نام تو، و يا استاد خوانده و نوشته گردد، در طول روزگار باقى بوده و آثار نيك از آن به جاى خواهد مـانــد.

بنويس ز روى مهربانى         بر حافظِ دل فكار كاغذ

محبوبا! و يا اى استاد! گرچه تو را اعتنايى به نامه خواجه نمى‌باشد، ولى اگر عنايتى كنى و نوازشى بنمايى و جواب بى‌قراريهاى ما را بدهى، چه مى‌شود؟

دوست را گر سَرِ پرسيدنِ بيمارِ غم است         گو بيا خوش، كه هنوزش نَفَسى مى‌آيد[5]

[1] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 586، ص 421 .

[2] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 520، ص 373 .

[3] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 597، ص 428 .

[4] ـ اقبال الاعمال، ص 687.

[5] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 243، ص 198 .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا