- غزل 176
دادگرا! فلك تو را، جرعه كشِ پياله باد!دشمنِ دل سياه تو، غرقه به خون چو لاله باد!
ذروه كاخِ رفعتت راست ز فرطِ ارتفاع راهروان وَهْم را راه هزار ساله باد!
زلفِ سياهِ پُر چَمَت، چشم و چراغِ عالم است جان ز نسيمِ دولتش در شكنِ كلاله باد!
اى مَهِ برجِ معدلت، مقصدِ كل ز آدمى باده صاف دائمت، در قدح و پياله باد!
چون به هواى قامتت، زهره شود ترانه ساز حاسدت از سماعِ آن، همدمِ آه و ناله باد!
نُه طبقِ سپهر و آن قرصه سيم و زر كه هست از لبِ خوانِ حشمتت سهلترين نواله باد!
دخترِ فكرِ بكر من، همدمِ صحبت تو شد مهرِ چنين عروس را، هم به كفت حواله باد!
مقصدِ من در اين غزل حجّتِ بندگى بُوَد لطفِ عبيد پرورت، شاهدِ اين قباله باد!
حافظ اگر به وصلِ تو، شاد نشد ز هر غمى در غمِ هجرِ روى تو، مونسِ غم چو لاله باد!
ظاهرآ خواجه تمامى اين غزل را در مدح رسول9 سروده، بيت چهارم شاهد بر آن است. مىگويد :
دادگرا! فلك تو را، جرعه كشِ پياله باد! دشمنِ دل سياه تو، غرقه به خون چو لاله باد!
اى رسول گرامى! و اى صاحب عدالت، و اى دادگستر! الهى كه همواره عالم جرعه آشام كمالات و شرابى باشند كه تو از جمال و كمالات حق نوشيدهاى و از حضرتت بهرهمند گردند! كه: «وَما أَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمةً لِلْعالَمينَ.»[1] : (و ما تو را نفرستاديم
مگر اينكه رحمت براى جهانيان باشى.)
الهى دشمنانت كه نمىتوانند تو را به عظمتت ببينند، خونين دل و نابود باشند! كه: «يُريدونَ اَن يُطْفِؤا نُورَ اللّهِ بِأَفواهِهِمْ، وَيَأبَى اللّهُ اِلّا اَنْ يُتِمَّ نُورَهُ، وَلَوْكَرِهَ الْكافِرونَ.»[2] : (آنان
]= كافران[ مىخواهند كه نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، در صورتى كه خداوند مىخواهد حتمآ نور خود را كامل گرداند، هر چند كافران بدشان بيايد.)
ذروه كاخِ رفعتت راست ز فرطِ ارتفاع راهروان وَهْم را راه هزار ساله باد!
اى رسول گرامى! الهى كه مرتبه بلند و دين منيرت كه سر آمد همه اديان است همواره پا بر جا باد (كه هست)!: «وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا كآفَّةً لِلنّاسِ بَشيرآ وَنَذيرآ.»[3] : (و تو را
نفرستاديم مگر براى همه مردم تا اينكه آنان را بشارت و بيم دهى.) و نيز: «هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ، وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكونَ.»[4] : (اوست خداوندى
كه رسول خويش را همراه با هدايت و دين حق گسيل داشت تا بر تمام اديان چيرهاش سازد، هر چند مشركان نپسندند.) و همچنين: «يا أيُّهَا النَّبِىُّ! اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِدآ وَمُبَشِّرآ وَنَذيرآ، وَداعِيآ اِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجآ مُنيرآ.»[5] : (اى پيامبر! براستى كه ما تو را فرستاديم تا
گواه ]بر اعمال امّت[ و مژده دهنده ]به مؤمنان[ و بيم دهنده ]كافران و گناهكاران[ بوده و به اذن خداوند ]مردم را[ به سوى خدا فراخوانده و چراغ درخشان و تابندهاى ]براى هدايت و راه يافتن ايشان[ باشى.)
و الهى آنان كه از راه تو سر پيچى مىكنند از طريق فطرت بر كنار باشند (كه هستند)! كه: «وَمَنْ يَعْصِ اللّهَ وَرَسولَهُ، فَقَدْ ضَلَّ ضلالا مُبينآ.»[6] : (و هر كس از خدا و رسولش
نافرمانى كند، حتمآ آشكارا گمراه شده است.)
زلفِ سياهِ پُر چَمَت، چشم و چراغِ عالم است جان ز نسيمِ دولتش در شكنِ كلاله باد!
گويا خواجه با اين بيت مىخواهد به گسترش دين رسول اللّه9 اشاره كند كه آيه شريفه قبل يعنى: «هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسولَهُ.»[7] : (اوست خداوندى كه رسول خويش را
فرستاد.) و آيه شريفه ذيل بيانگر آن است كه مىفرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ، وَيُزَكّيهِمْ، و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ، وَإنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلالٍ مُبينٍ.»[8] : (براستى كه خداوند بر مؤمنان منّت نهاد آن هنگام كه در ميان
آنان رسولى از خودشان بر انگيخت، تا آياتش را بر آنان فرو خواند، و آنها را پاكيزه نموده و نيز كتاب ]خدا[ و حكمت به آنان بياموزد، و براستى كه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.)
و ممكن است بخواهد با اين بيان به ظهور دولت حقّه ولى عصر صاحب الزّمان – عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف – اشاره كند كه خداوند مىفرمايد: «وَنُريد أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفوا فِى الاَْرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمّةً، وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ.»[9] : (و مىخواهيم بر
كسانى كه در زمين ناتوان شمرده شدند، منّت نهيم و آنان را پيشوا و وارث ]زمين[ قرار دهيم.) و مىفرمايد: «وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذين مِنْ قَبْلِهِمْ، وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمْ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ، وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنآ.»[10] : (خداوند به كسانى كه از ميان شما ايمان آورده و اعمال شايسته انجام مىدهند،
وعده داده است كه مسلّمآ آنان را جانشين خود در روى زمين قرار خواهد داد، چنانكه پيشينيان را جانشين خود قرار داد، و حتمآ ]در اجراى[ دين و آيينى را كه خود براى آنان پسنديده ]به[ آنان مُكنت و قدرت عطا خواهد فرمود، وقطعآ ترس و بيم آنان را به ايمنى مبدّل خواهد ساخت.)
و يا بيت اشاره به رجعت رسول اللّه 9 و اوصيائش: باشد و بخواهد بگويد : اى رسول گرامى! با بازگشت حضرتت و اوصياء گرامت :. پرچم عدل و داد و دين و كتاب و سنت تو در عالم گسترده خواهد شد و طريقهات سر آمد تمامى اديان و چشم و چراغ جهانيان خواهد شد و بشر لذّت و عطر زندگى مادّى و معنوى را مىچشد «جان ز نسيمِ دولتش در شكنِ كلاله باد!».
اى مَهِ برجِ معدلت، مقصدِ كل ز آدمى باده صاف دائمت، در قدح و پياله باد!
اى رسول گرامى! و اى ماه برج عدالت عالم هستى كه با انوار گفتار خود بشر را به عدل و قسط در تمام امور ظاهرى و معنوى به امر الهى دعوت نمودى، كه: «قُلْ: أَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ.»[11] : (بگو: پروردگارم به من دستور داده كه به عدالت رفتار كنم.)
و اى مقصد از آفرينش آدم و عالم كه در حق حضرت خداوند (بنابر نقل) فرموده: «يا عَبْدى! اَنْتَ الْمُرادُ وَالْمُريدُ، و اَنْتَ خِيْرَتَى مِنْ خَلْقى. وَعِزَّتى وَجلالى، لَوْلاکَ، ما خَلَقْتُ الاَْفْلاکَ.»[12] :
(اى بنده من، تنها تويى مقصود و ]برترين[ مريد من، و تويى برگزيده من از مخلوقات. به سر افرازى و بزرگىام سوگند، اگر تو نبودى، جهان و جهانيان را نمىآفريدم.)
الهى كه همواره دين و كتاب و سنّت تو روشنى بخش راه باده نوشان و اهل دل باد تا در اثر عمل به آن به كمالات معنوى نايل آيند! كه: «اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ.»[13] : (بدرستى كه اين قرآن به راه و روشى كه استوار است هدايت مىكند.) و :
«وَكَذلِکَ اَوْحَيْنا اِلَيْکَ روحآ مِنْ اَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرى مَا الْكِتابُ وَلا الإيمانُ، وَلكِنْ جَعَلْناهُ نورآ نَهْدى بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا، وَاِنَّکَ لَتَهْدى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.»[14] : (و بدينسان روحى را كه از ]عالم[
امر ما نشأت گرفته به تو وحى مىكنيم. تو نمىدانستى كه نه كتاب چيست و نه ايمان، ليكن آن را به صورت نورى قرار داديم كه هر كدام از بندگانمان را كه بخواهيم به وسيله آن هدايت مىكنيم، و قطعآ تو ]مردم را[ به راه راست هدايت مىكنى.)
و ممكن است مصرع دوّم دعاى به رسول اللّه 9 باشد و بخواهد بگويد: الهى كه همواره از باده زلال معرفت و مشاهدات دائمى و سرشار حضرت محبوب و منزلت والاى خويش برخوردار باشى (كه هستى)! كه: «اَللّهُ نُور السَّمواتِ وَالأرْضِ، مَثَلُ نورِهِ كَمِشْكوةٍ … يَهْدِى اللّهُ لِنورِهِ مَنْ يَشاءُ … فى بُيوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيها بِالْغُدُوِّ وَالآصالِ، رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَإقامِ الصَّلاةِ.»[15] : (خداوند نور آسمانها و
زمين مىباشد، مَثَل نور او همانند چراغدانى است كه … خداوند هر كس را بخواهد به نور خويش هدايت مىفرمايد … در خانههايى كه خداوند اجازه داده كه رفعت پيدا كنند و صبح و شام در آن ياد خدا شود. مردانى كه نه تجارت آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز باز مىدارد، و نه خريد و فروش.)
چون به هواى قامتت، زهره شود ترانه ساز حاسدت از سماعِ آن، همدمِ آه و ناله باد!
گويا اين بيت اشاره به جريان ممنوع شدن شياطين از رفتن به آسمانها پس از ولادت رسول اللّه 9 دارد؛ كه: «كانَ اِبْليسُ – لَعَنَهُ اللّهُ – يَخْتَرِقُ السَّمواتِ السَّبْعَ … فَلَمّا وُلِدَ رَسُولُ اللهِ 9 حُجِبَ عَنِ السّبْعِ كُلِّهِ، وَرُمِيَتِ الشَّياطينُ بِالنُّجومِ، وَقالَتْ قُرَيْشٌ: هذا قِيامُ السّاعَةِ الَّذى كُنّا نَسْمَعُ اَهْلَ الْكِتابِ يَذْكُرونَهُ…»[16] : (ابليس لعنة اللّه آسمانهاى هفتگانه را
مىشكافت ]و در آنها نفوذ مىكرد[ … پس هنگامى كه رسول خدا 9 به دنيا آمد، از تمام آسمانهاى هفتگانه محجوب گرديد، و شيطانها به وسيله ستارگان رانده شدند، و قريش گفتند كه: اين همان برپايى قيامت است كه مىشنيديم اهل كتاب ياد آور مىشدند.)
بخواهد بگويد: اى رسول گرامى! چون تو در عالم قدم نهادى، ستاره زهره[17] به وجد و
خوانندگى و شياطين به ناله و فزع در آمدند؛ چرا كه ديگر نمىتوانستند به سبب رمى شدن با ستارگان بالا روند، كه آمنه 3 فرمود: «لَمّا سَقَطَ اِلَى الأَرْضِ، اِتَّقَى الأَرْضَ بِيَدَيْهِ وَرُكْبَتَيْهِ، وَرَفَعَ رَأسَهُ اِلَى السَّماءِ، وَخَرَجَ مِنّى نورٌ أَضاءَ ما بَيْنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ، وَرُمِيَتِ الشَّياطينُ بِالنُّجومِ وَحُجِبوا عَنِ السَّماءِ.»[18] : (هنگامى كه پيامبر اكرم9 به زمين افتاد، با دستها و زانوهايش به زمين
آمد و سرش را به سوى آسمان بلند كرد، و نورى از او خارج شد كه بين آسمان و زمين را روشن نمود، و شيطانها با ستارگان رانده شده و از ]نفوذ در [آسمان ممنوع شدند.)
و ممكن است اشاره به ناراحتى قريش داشته باشد كه در ذيل حديث فوق آمده كه: «وَرَأَتْ قُرَيْشٌ الشُّهُبَ وَالنُّجومَ تَسيرُ فِى السَّماءِ، فَفَزِعوا لِذلِکَ، وَقالوا: هِذا قِيامُ السّاعَةِ.»[19] : (و قريش ديدند آسمان شهاب و ستاره باران شده، لذا از اين امر هراسيدند و گفتند : قيامت به وقوع پيوسته است.)
نُه طبقِ سپهر و آن قرصه سيم و زر كه هست از لبِ خوانِ حشمتت سهلترين نواله باد!
گويا اين بيت به نورى اشاره دارد، كه آمنه 3 در حديثى ديگر مىگويد: «خَرَجَ مِنّى نورٌ أَضاءَ لَهُ كُلُّ شَىْءٍ.»[20] : (نورى از من خارج شد كه تمام اشياء از آن روشن شدند.)
خواجه مىخواهد بگويد: اى رسول گرامى! نُه سپهر و افلاك[21] و ماه و خورشيد از
تو نور گرفته و مطيع و فرمانبردارت مىباشند.
و يا بخواهد بگويد: حضرتش در مقام و منزلتى الهى واقع است كه تمامى موجودات مادّيه و مجرّده در برابر آن خاضعاند، كه: «نَزِّهونا عَنِ الرُّبوبِيَّةِ وَارْفَعوا عَنّا حُظوظَ الْبَشَرِيَّةِ، يَعْنِى الْحُظوظَ الَّتى تَجوزُ عَلَيْكُمْ؛ فَلا يُقاسُ بِنَا أَحَدٌ مِنَ النّاسِ، فَإِنَّا الأَسْرارُ الإلهِيَّةُ الْمودَعَةُ فِى الْهَيِاكِلِ الْبَشَرِيَّةِ، وَالْكَلِمَةُ الرَّبّانِيَّةُ النّاطِقَةُ فِى الأَجْسادِ التُّرابِيَّةِ، وَقولُوا بَعْدَ ذلِکَ مَا اسْتَطَعْتُمْ، فَإِنَّ الْبَحْرَ لا يُنْزَفُ، وَعَظَمَةُ اللّهِ لا توصَفُ.»[22] : (ما را از ربوبيّت و پروردگارى منزّه
بدانيد، و بهرهها ]و صفات[ بشرى يعنى بهرههايى را كه براى شما جايز است، از ما دور كنيد، كه هيچ كس از مردم را نمىتوان با ما مقايسه كرد، زيرا ما همان اسرار الهى هستيم كه در هيكلهاى بشرى به وديعه گذارده شدهايم، و كلمه ربّانى هستيم كه در پيكرهاى خاكى سخن مىگوييم، و بعد از اين هرچه مىتوانيد ]درباره ما[ بگوييد، زيرا تمام آب دريا را نمىتوان كشيد، و عظمت خداوند قابل توصيف نيست.)
دخترِ فكرِ بكر من، همدمِ صحبت تو شد مهرِ چنين عروس را، هم به كفت حواله باد!
اى رسول گرامى! اشعار بىنظيرى كه در مدح تو مىسرايم صلهاى از دست مباركت مىطلبد، اميد آنكه بندگى و غلامى خود را هديه من قرار دهى؛ چرا كه :
مقصدِ من در اين غزل حجّتِ بندگى بُوَد لطفِ عبيد پرورت، شاهدِ اين قباله باد!
سر بندگى به پيشگاهت ساييدن مرا بهترين صله و هديه است اگر چنين نبود على7 (بنابر نقل) نمىفرمود: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبيدِ مُحَمَّدٍ 9.»[23] : (من بندهاى از بندگان
حضرت محمد 9 مى باشم.) اميد آنكه مورد لطفت قرار گيرم. پس از اين :
حافظ اگر به وصلِ تو، شاد نشد ز هر غمى در غمِ هجرِ روى تو، مونسِ غم چو لاله باد!
اگر مرا به بندگى خود پذيرفتى و از حضرتت شاد نگشتم، همواره در غم دورىات به مانند لاله خونين دل باشم.
[1] ـ انبياء: 107.
[2] ـ توبه: 32.
[3] ـ سباء: 28.
[4] ـ توبه: 33.
[5] ـ احزاب: 45 و 46.
[6] ـ احزاب: 36.
[7] ـ توبه: 32.
[8] ـ آل عمران: 164.
[9] ـ قصص: 5.
[10] ـ نور: 55. بنابر تفسير آيه شريفه.
[11] ـ اعراف: 29.
[12] ـ بحار الانوار، ج 15، ص 28.
[13] ـ اسراء: 9.
[14] ـ شورى: 52.
[15] ـ نور: 35 و 36.
[16] ـ بحار الانوار، ج 15، ص 257، روايت 9.
[17] ـ ممكن است منظور از ستاره زهره در بيت تمام ستارگان باشد، هر چند نسبت خوانندگى را به ستارهزهره مىدهند. گويا خواجه صداهايى از ستارگان شنيده كه شياطين را از مطلّع شدن به اخبار عوالم بالاباز مىدارد.
[18] و 2 ـ بحار الانوار، ج 15، ص 269، روايت 15.
[20] ـ بحار الانوار، ج 15، ص 258، روايت 9.
[21] ـ نه سپهر بنابر رأى هيئت بطلميوس عبارست است از هفت فلك سيّارات (قمر، عطارد، زهره، شمس،مريخ، مشترى، و زحل) و فلك البروج و فلك الافلاك.
[22] ـ اثباة الهداة، ج 3، ص 765، روايت 70.
[23] ـ اثباة الهداة، ج 3، ص 747، روايت 12.