• غزل  148

تا ز ميخانه و مى نام و نشان خواهد بودسَرِ ما خاكِ رهِ پيرِ مغان خواهد بود

حلقه پيرِ مغانم ز ازل در گوش است         ما همانيم كه بوديم و همان خواهد بود

بر سرِ تربتِ ما چون گذرى، همّت خواه         كه زيارتگهِ رندانِ جهان خواهد بود

بر زمينى كه نشان كفِ پاى تو بُوَد         سالها سجده صاحب نظران خواهد بود

برو اى زاهدِ خود بين! كه ز چشمِ من و تو         راز اين پرده نهان است و نهان خواهد بود

تُركِ عاشق كُشِ من، مست برون رفت امروز         تا كه را خونِ دل از ديده روان خواهد بود

عيبِ مستان مكن اى خواجه! كز اين كهنه رباط         كس ندانست كه رحلت به چه سان خواهد بود

چشمم آن دم كه ز شوقِ تو نهد سر به لحد         تا دمِ صبح قيامت نگران خواهد بود

بختِ حافظ گر از اين گونه مدد خواهد كرد         زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود

خواجه در ابياتى از اين غزل اظهار اخلاص خود را نسبت به رسول اللّه 9 و يا اوصياء گرامش مى‌نمايد، چرا كه اينان واسطه فيض الهى از ازل تا ابد بوده و مى‌باشند، و هر فيض ظاهرى و معنوى بايد از طريق ايشان به هر كس برسد، و در ابيات ديگر مطالبى را به اقتضاى حال خود بيان نموده. مى‌گويد :

تا ز ميخانه و مى نام و نشان خواهد بود         سَرِ ما خاكِ رهِ پيرِ مغان خواهد بود

حلقه پيرِ مغانم ز ازل در گوش است         ما همانيم كه بوديم و همان خواهد بود

تا زمانى كه عالم وجود و مظاهر كه ميخانه حقّ و محلّ تجلّيات محبوبند، باقى مى‌باشند (چه در اين عالم و چه در عالم ديگر)، ما خاكسار كسانى هستيم كه از طريق آنان مِىِ مشاهدات و تجليّات معنوى حضرت دوست را آشاميده‌ايم، و همواره حلقه بندگى و غلامى ايشان را به گوش نهاده و خواهيم داشت، و بر همان عهد و نشان ازلى كه بر ولايت آنان گرفته شده، باقى خواهيم بود.[1]  در حديثى آمده

كه: «كانَ اَبُوجَعْفَرٍ 7 يَقُولُ: اِنَّ اللّهَ – تَبارَکَ وَتَعالى – أَخَذَ ميثاقَ شيعَتِنا بِالْوِلايَةِ لَنا وَهُمْ ذَرٌّ يَوْمَ أَخْذِ الْميثاق…»[2] : (امام باقر 7 پيوسته مى‌فرمود: همانا خداوند تبارك و تعالى در روز

اخذ ميثاق ]و خلقت نورى[ در حالى كه شيعيان ما ]خلقت مادّى و مثالى نداشته و بسان[ گرد بودند، پيمان ولايتِ ما را از آنان گرفت.) و درباره آنان است كه: «مَنْ اَرادَ اللّهَ، بَدَأَ بِكُمْ.»[3] : (هر كس خدا را اراده كند، ]بايد[ از شما شروع كند.) و نيز: «بِكُمْ فَتَحَ اللّهُ، وَبِكُمْ

يَخْتِمُ اللّهُ، وَبِكُمْ يَمْحُو اللّهُ مايشآءُ وَيُثْبِتُ.»[4] : (به شما مى‌گشايد و به شما پايان مى‌دهد، و به شما آنچه را بخواهد محو نموده و يا ثابت مى‌گرداند.) و همچنين: «اِرادَةُ الرَّبِّ فى مَقاديرِ اُمورِهِ تَهْبِطُ اِلَيْكُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُيوتِكُمْ.»[5] : (اراده پروردگار در تقدير و اندازه‌گيرى

تمام امورش، به پيشگاه شما فرود مى‌آيد و سپس از خانه‌ها ]و مقام منيع [شما ]به جهانيان[ صادر مى‌شود.)

بر سرِ تربتِ ما چون گذرى، همّت خواه         كه زيارتگهِ رندانِ جهان خواهد بود

اى خواجه! نه تنها در زمان حيات آن بزرگواران بايد از آنان بهره‌هاى معنوى درخواست نمود، كه پس از گذشتن از اين جهانشان نيز مى‌توان از مزارشان همّت پيمودن طريق معنويّت را تقاضا نمود[6] ؛ چرا كه رندان و برگزيدگان جهان به بركت

توجّه و توسّل به خاك آنان برجستگى يافته‌اند، علاوه :

بر زمينى كه نشان كفِ پاى تو بُوَد         سالها سجده صاحب نظران خواهد بود

مدفن آنان را صاحب نظران، زيارتگاه و محلّ توجّه و خضوع در پيشگاه الهى خود قرار خواهند داد.

برو اى زاهدِ خود بين! كه ز چشمِ من و تو         راز اين پرده نهان است و نهان خواهد بود

آرى، بشر تا زمانى كه خود بين و خود خواه است و همه چيز را براى خود مى‌خواهد و خود را مالك هر چيز و هر كمال و صفت و اسم و فعلى و بلكه ذات خود مى‌داند، هرگز نمى‌تواند به راز آفرينش و اينكه جهان هستى به حقّ سبحانه فعلا و صفتآ و اسمآ و ذاتآ قائم است، پى ببرد.

خواجه در اين بيت مورد خطابش را زاهد قشرى و خود بين قرار داده و مى‌گويد : زاهدا! تا خدا را از نظر انداخته‌اى و اعمال خويش را براى رسيدن به خواهشهاى نفسانى و نعمتهاى بهشتى انجام مى‌دهى، در اين عالم و عالم ديگر از معنويّت و شهود تجلّيات و كمالات الهى محروم خواهى بود و به سرّ «وَ اِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ.»[7] : (و هيچ چيز نيست، مگر اينكه گنجينه‌هايش نزد ماست.) و نيز: «اَلا! لَهُ الْخَلْقُ

وَالاَمْرُ.»[8] : (آگاه باشيد كه ]عالم[ خلق و امر از آن اوست.) و يا: «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَىْءٍ.»[9]  :

(ملكوت هر چيزى به دست او مى‌باشد.) آگاه نخواهى شد.

و ممكن است مراد از «راز» غرض غايى از خلقت كه عبوديّت محبوب است، باشد، كه: «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِنْسَ اِلّا لِيَعْبُدونِ.»[10] : (و جنّ و انس را نيافريدم مگر اينكه

مرا بپرستند.) و نعمتهاى بهشتى، زاهد قشرى را به عبوديّت حق وا داشته.

و نيز ممكن است منظور از «راز» همان بيانات ابيات گذشته باشد بخواهد بگويد: تا خود بين مى باشى، راز سر سپردگى حقيقى و تام ما به اوليائش (محمد و آل محمد 🙂 بر تو آشكار نخواهد شد.

تُركِ عاشق كُشِ من، مست برون رفت امروز         تا كه را خونِ دل از ديده روان خواهد بود

كنايه از اينكه: محبوب من كه با بر افروختگى و تجلّى كامل جلوه نمود و عشّاق خود همچون منى را بى باكانه فانى و نابود نمود و رفت، نمى‌دانم پس از كشتن من قصد كشتن چه كسى را دارد و چه عاشقى را مى‌خواهد گرفتار خود سازد و سپس به فراق دچارش نمايد، و خون دل از ديدگانش روان سازد.

و در حقيقت مى‌خواهد با اين بيان گله از طريقه حضرت محبوب نسبت به ديدار و فراق خويش نموده و بگويد :

زين خوش رَقَم كه بر گلِرخسار مى‌كشى         خط بر صحيفه گلِ گلزار مى‌كشى

اشكِ حرم نشينِ نهانخانه مرا         ز آن سوىِ هفت پرده به بازار مى‌كشى

باز آ، كه چشمِ بد ز رُخت دور مى‌كنم         اى‌تازه گل! كه دامن از اين خار مى‌كشى[11]

و بگويد :

پيامِ دوست شنيدن سعادت است و سلامت         فداى خاكِ درِ دوست باد جانِ گرامى!

خوشا دمى كه در آيىّ و گويمت به سلامت :         قَدِمْتَ خَيْرَ قُدومٍ، نَزَلْتَ خَيْرَ مَقامٍ

اميد هست كه زودت به كام خويش ببينم         تو شاد گشته به‌فرمان دهىّ ومن به‌غلامى[12]

عيبِ مستان مكن اى خواجه! كز اين كهنه رباط         كس ندانست كه رحلت به چه سان خواهد بود

اى آنان كه به فقيران و مراقبين جمال حضرت دوست در اين جهان ناپايدار با نظر حقارت مى‌نگريد، در اين فكر باشيد كه هنگام رحلت از اين عالَم چگونه خواهيد بود و چه سان خواهيد رفت؛ كه: «اَعْقَلُ النّاسَ اَنْظَرُهُمْ فِى الْعَواقِبِ.»[13]  :

(عاقلترين مردم كسى است كه از همه بيشتر در عاقبت امور بيانديشد.) و نيز: «لِكُلِّ اَمْرٍ

مَآلٍ.»[14] : (هر امرى عاقبتى دارد.) و همچنين: «مَنْ نَظَرَ فِى الْعَواقِبِ، سَلِمَ مِنَ النَّوآئِبِ.»[15]  :

(هر كس در عاقبت امور تأمّل كند، از مصائب و گرفتاريها سالم مى‌ماند.) و يا: «مِلاكُ الاُمورِ حُسْنُ الْخَواتِمِ.»[16] : (ملاك امور، حسن عاقبت آنهاست.) به گفته خواجه در جايى :

صوفى! بيا، كه خرقه سالوس بر كشيم         وين نقشِ زُرق را خطِ بطلان به سر كشيم

كارى كنيم، ورنه خجالت بر آورد         روزى كه رختِ جان به‌جهان دگر كشيم[17]

بخواهد بگويد :

رند ويكرنگم و با شاهد و مِىْ هم‌صحبت         نتوانم كه دگر حيله و تزوير كنم

گر بدانم كه وصالِ تو بدين دست دهد         دين و دل را هَمه در بازم و توفير كنم[18]

و بگويد :

چشمم آن دم كه ز شوقِ تو نهد سر به لحد         تا دمِ صبح قيامت نگران خواهد بود

خواجه مى‌خواهد با اين بيان اظهار اشتياق به حضرت جانان نموده و بگويد : محبوبا! نه تنها در اين عالَم همواره انتظار ديدارت را مى‌كشم، پس از گذشت از اين جهان نيز تا روز قيامت نگران و چشم به راه مشاهده جمال تو هستم، بخواهد بگويد :

هر كه را با خطِ سبزت سَرِ سودا باشد         پاى از اين دائره بيرون ننهد تا باشد

در قيامت كه سر از خاكِ لَحَد برگيرم         داغِ سوداى توام سِرّ سويدا باشد

ظلِّ ممدود خمِ زلفِ توام بر سر باد!         كاندرين سايه، قرارِ دلِ شيدا باشد[19]

امّا :

بختِ حافظ گر از اين گونه مدد خواهد كرد         زلفِ معشوقه به دستِ دگران خواهد بود

اين گونه كه حضرت محبوب را به خود بى‌عنايت مى‌بينم، و بخت و لطيفه الهى‌ام مرا به عالم روح و ريحان و مشاهده‌اش راهنما نمى‌گردد، دانستم وى مى‌خواهد ديگران را از طريق كثرات عالم طبيعت به مشاهده خود نائل سازد، و مرا محروم نگاه دارد؛ با اين همه :

هر كس به تمنّائى فال از رخِ او گيرد         بر تخته فيروزى تا قرعه كه را افتد

آخر چه زيان افتد سلطانِ ممالك را         كو را نظرى روزى بر حالِ گدا افتد

آن باده كه دلها را از غم دهد آزادى         پر خونِ جگر گردد چون دور به ما افتد[20]

[1] ـ به بصائر الدرجات، ص 79، باب 11، و ص 80، باب 12، و ص 89، ب 16، و بحارالانوار، ج 26، ص267 رجوع شود.

[2] ـ بصائر الدرجات، ص 89، روايت 1، باب 16.

[3] و 2 ـ كامل الزيارات، ص 199.

[4]

[5] ـ كامل الزيارات، ص 200.

[6] ـ به كتاب وسائل الشيعه، ج 10، كتاب الحج، باب المزار رجوع شود.

[7] ـ حجر: 21.

[8] ـ اعراف: 54.

[9] ـ يس: 83.

[10] ـ ذاريات : 56.

[11] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 567، ص 406.

[12] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 521، ص 374.

[13] ـ فهرست موضوعى غرر و درر، باب العاقبة، ص 254.

[14] و 2 و 3 ـ فهرست موضوعى غرر و درر، باب العاقبة، ص 254.

[15]

[16]

[17] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 424، ص 312.

[18] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 423، ص 312.

[19] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 267، ص 213.

[20] ـ ديوان حافظ، چاپ قدسى، غزل 283، ص 223.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا