توضیحات اجمالی بخش‌ها:

حافظ از شاعرانی است که بیشترین توجه را از اقشار مختلف به سوی خود جلب کرده و عارفانی چون علامه طباطبایی به شرح شعرهایش پرداخته اند.

در این نرم افزار متن دیوان حافظ با نسخه های آن، شرح و خوانش اشعار، تطابق ابیات با آیات و احادیث، فرهنگ نامه و لغت نامه در اختیار کاربران می باشد.

غزل  71

غزل  71 روى تو كس نديد و هزارت رقيب هست         در غنچه‌اى هنوز و صدت عندليب هست گر آمدم به كوى تو، چندان غريب نيست         چون من در اين ديار،هزاران غريب هست هر چند …

غزل  71 ادامه مطلب »

غزل  70

غزل  70 دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست         گفت: با ما منشين، كز تو سلامت برخاست كه شنيدى كه دراين بزم، دمى خوش شست         كه نه در آخرِ صحبت، به‌ندامت برخاست؟! …

غزل  70 ادامه مطلب »

غزل  69

غزل  69 در اين زمانه، رفيقى كه خالى از خَلَ است         صراحىِ مِىِ ناب و سفينه غزل است جريده رو، كه گذرگاهِ عافيت تنگ است         پياله گير، كه عُمْرِ عزيز بى‌بدل است نه من …

غزل  69 ادامه مطلب »

غزل  68

غزل  68 خيالِ روىِتو در هر طريق، هَمْرَهِ ماست         نسيمِ موىِ تو، پيوندِ جانِ آگه ماست ببين كه سيب زنخدان او چه مى‌گويد؟         هزار يوسفِمصرى، فتاده در چَهِ ماست به رغمِ مدّعيانى كه مَنْعِ …

غزل  68 ادامه مطلب »

غزل  67

غزل  67 حُسنت به اتّفاقِ ملاحت، جهان گرفت         آرى، به اتّفاق، جهان مى‌توان گرفت افشاىِ رازِ خلوتيان خواست كرد شمع         شكر خدا! كه سِرِّ دلش، در زبان گرفت مى‌خواست گُل، كه دم زَنَد از …

غزل  67 ادامه مطلب »

غزل  66

غزل  66 حالِ دل با تو گفتنم هَوَس است         خبرِ دل شِنُفْتَنَم هَوَس است طمعِ خام بين، كه قصّه فاش         از رقيبان، نهفتنم هوس است شبِ قَدْرى چنين عزيز و شريف         با تو تا …

غزل  66 ادامه مطلب »

غزل  65

غزل  65 جز آستان توام در جهان پناهى نيست         سَرِ مرا بجز اين در، حواله گاهى نيست عدو چو تيغ كشد، من سپر بيندازم         كه تير ما بجز از ناله‌اىّ و آهى نيست چرا …

غزل  65 ادامه مطلب »

غزل  64

غزل  64 عيبِ رندان مكن اى‌زاهدِ پاكيزه سرشت!         كه گناه دگرى، بر تو نخواهند نوشت من اگر نيكم اگر بد، تو برو خود را باش         هركسى آن دِرْوَدَ عاقبِ كار، كه كشت همه كس …

غزل  64 ادامه مطلب »

غزل  63

غزل  63 اگر چه عرضِ هنر پيشِ يار بى‌ادبى است         زبانْ خموش و ليكن، دهان پُر از عربى‌است پرى،نهفته رُخ و ديو، در كرشمه و ناز         بسوخت‌عقل‌زحيرت،كه‌اين‌چه‌بوالعجبى‌است؟ سبب مپرس كه چرخ از چه سفله …

غزل  63 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا