شماره 424

شماره 424 1- نور ديده: کنايه از وجود بسيار عزيز و گرامي، محبوب. مونس: يار و هم دم. قلب رميده: قلب آشفته و پريشان و بي قرار. اي معشوقي که نور چشم و عزيز …

شماره 424 ادامه مطلب »

شماره 423

شماره 423 1- دوش: ديشب. ميکده: – ميخانه در فرهنگ. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. تردامن: کنايه از آلوده و ناپاک. ديشب خواب آلوده به درِ ميخانه و خرابات رفتم، در حالي که …

شماره 423 ادامه مطلب »

شماره 422

شماره 422 1- سلسله: زنجير. سلسله ي زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف به سلسله مانند شده است. ديوانه نواز: کسي که به عاشق ديوانه لطف و محبّت مي کند و در اينجا منظور، همان …

شماره 422 ادامه مطلب »

شماره 421

شماره 421 1- مغان: پيشوايان و موبدان دين زردشتي. سراي مغان: آتشکده و عبادت گاه زرتشتيان، ميخانه – دير مغان در 2 / 2. رفتن: جارو کردن و پاک کردن. پير: مرشد و راهنماي …

شماره 421 ادامه مطلب »

شماره 420

شماره 420 1- پرده برانداختن: نقاب از روي برداشتن و خود را آشکار کردن. چه مقصودي داري که نقاب را از چهره برداشته اي و مستانه از خانه بيرون آمده اي؟ 2- صبا: نسيم …

شماره 420 ادامه مطلب »

شماره 419

شماره 419 1- وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ. وصال معشوق از عمر جاودانه بهتر است. خدايا، آن چيزي را به من عطا کن که برايم بهتر و نيکوتر است. 2- معشوق با شمشير …

شماره 419 ادامه مطلب »

شماره 418

شماره 418 1- باريدن: تيغ. کنايه از رسيدن بلا و مصيبت بسيار. ماه: استعاره از معشوق زيبار. گردن نهادن: کنايه از تسليم شدن. الحکم لله: فرمان خداي راست، شبيه اين تعبير در بسياري از …

شماره 418 ادامه مطلب »

شماره 417

شماره 417 1- عيش: شادي و خوشي. مدام: ايهام دارد: 1- پيوسته 2- شراب. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. کام: مراد و آرزو. به کام بودن کار: کنايه از مطابق …

شماره 417 ادامه مطلب »

شماره 416

شماره 416 1- خنک: شبه جمله است، خوشا. نسيم: باد ملايم، باد صبا و نسيم سحر. معنبر: عنبرآميز و معطّر – 5 / 58. شمامه: – 6 / 400. هوا: اشتياق و آرزو، عشق. …

شماره 416 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا