شماره 55

شماره 55 1- خم زلف: پيچ و تاب و چين و شکن زلف، خم زلف به دام مانند شده است. در اصطلاحات عرفاني، خم زلف به معني اسرار پرپيچ و خم الهي است – …

شماره 55 ادامه مطلب »

شماره 54

شماره 54 1- مردم چشم: ترجمه ي تعبير انسان العين است، مردمک چشم. مردمان: ايهام دارد: 1- مردمک ديدگان 2- انسان ها. چون: چگونه. در طلب تو آن قدر اشک ريختم که مردمک هاي …

شماره 54 ادامه مطلب »

شماره 53

شماره 53 1- ميخانه: – فرهنگ. خانقاه: – فرهنگ. پير مغان: پير ميکده و طريقت – فرهنگ. ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي در زير لب تکرار کند. من آن رند خراباتي …

شماره 53 ادامه مطلب »

شماره 52

شماره 52 1- سودا: در اينجا مجازاً عشق و ميل شديد است – 1 / 36. بتان: جمعِ بت و بت استعاره از معشوق زيبارو که عاشق او را تا حدّ پرستش مي پرستد. …

شماره 52 ادامه مطلب »

شماره 51

شماره 51 1- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. لعل سيراب: لب آبدار و باطراوت. بين سيراب و تشنه تضاد و بين ديدن و دادن جناس لاحق است. لب زيباي يار …

شماره 51 ادامه مطلب »

شماره 50

شماره 50 1- زلف: گيسو- فرهنگ. دام زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف پرپيچ و شکن يار به دام مانند شده است. مبتلا: گرفتار. غمزه: – 8 / 249. دل عاشق پيشه ي من، خود …

شماره 50 ادامه مطلب »

شماره 49

شماره 49 1- روضه: باغ و بوستان. خلد برين: بهشت اعلي – 6 / 419. خلوت: گوشه نشيني – عزلت در فرهنگ. درويشان: عارفان و قلندران – درويش در فرهنگف خواجه برخلاف زاهد و …

شماره 49 ادامه مطلب »

شماره 48

شماره 48 1- صوفي: پيرو طريقت تصوّف – فرهنگ. پرتو: فروغ، انعکاس نور و روشنايي. گوهر: سرشت و باطن. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، در اينجا استعاره از شراب گلگون. در ابتدا، از فحواي …

شماره 48 ادامه مطلب »

شماره 47

شماره 47 1- ميکده: ميخانه و خرابات. سالک: رهرو – فرهنگ. درِ دگر زدن: به جاي ديگر روي آوردن. شايد درِ خانقاه و صومعه باشد که مقابل ميخانه و خرابات قرار دارد. انديشه ي …

شماره 47 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا