شماره ۴۶۰
شماره ۴۶۰ ۱- سليمي: مصغّر سلمي – ۲ / ۱۹۰. منذ: حرف جر، از وقتي که. حلّت: فعل ماضي مفرد مؤنّث، وارد شد و فرود آمد. عراق: مراد عراق عجم که شامل نواحي اصفهان …
شماره ۴۶۰ ۱- سليمي: مصغّر سلمي – ۲ / ۱۹۰. منذ: حرف جر، از وقتي که. حلّت: فعل ماضي مفرد مؤنّث، وارد شد و فرود آمد. عراق: مراد عراق عجم که شامل نواحي اصفهان …
شماره ۴۵۹ ۱- خوش: زيبا و دل پسند. رقم کشيدن: آرايش و نقش کردن. گل رخسار: اضافه ي تشبيهي، رخسار و چهره به گل مانند شده است. صحيفه: صفحه و ورق. خط بر چيزي …
شماره ۴۵۸ ۱- خراب: مست و مدهوش و در معني ويران و خرابه که در اينجا مراد نيست، با گنج ايهام تناسب است، از آن جهت که در قديم گنج را در ويرانه پنهان …
شماره ۴۵۷ ۱- کوشش فراواني دارم تا تو يار و هم دم من و کام بخش دل بي تاب من باشي، ۲- انيس: يار و هم دم. خاطر: فکر و انديشه، دل. براي چشمان …
شماره ۴۵۶ ۱- نوبهار: – ۶ / ۲۳۵. دميدن: روييدن، رستن. بين گُل و گِل جناس ناقص است. آغاز بهار است. وقت را غنيمت بدان و بکوش تا شاد و خوش باشي؛ زيرا چه …
شماره ۴۵۵ ۱- بوالهوسي: هوس بازي. پسر: – ۲ / ۳۹. زندگي به بيهودگي و هوس بازي سپري شد. اي پسر، الهي که پير شوي، جام شرابي به من بده تا بنوشم و مست …
شماره ۴۵۴ ۱- نسيم: بوي خوش. باد نوروزي: باد بهاري. مدد: کمک و ياري. چراغ دل: اضافه ي تشبيهي، دل به چراغ مانند شده است. نکته ي قابل توجّه اين است که باد چراغ …
شماره ۴۵۳ ۱- اي کسي که پيوسته به خود مغروري، اگر از عشق بهره اي نبرده اي، عذرت پذيرفته است؛ زيرا غرور و خودبيني انسان را به عشق نمي رساند. ۲- عقيله: هر چيز …
شماره ۴۵۲ ۱- طفيل: طفيلي و وابسته، متّکي. هستي: وجود. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. آدمي و پري: …