غزل 35
* غزل 35 * 1- برو به کارِ خود، ای واعظ، این چه فریادَست ؟ مـرا فُتـاد دل از رَه تـو را چـه اُفـتـادسـت؟ 2- میانِ او که خـدا آفریـده اسـت از هیچ …
* غزل 35 * 1- برو به کارِ خود، ای واعظ، این چه فریادَست ؟ مـرا فُتـاد دل از رَه تـو را چـه اُفـتـادسـت؟ 2- میانِ او که خـدا آفریـده اسـت از هیچ …
* غزل 34 * رَواقِ مَنـظَرِ چشمِ من آستانة توست کَرَم نَما و فرود آ که خانه خانة توست 1- رَواقِ مَنـظَرِ چشمِ من آشـیانة توست کَرَم نَما و فرود آ که …
* غزل 33 * 1-خـلوت گـُزیـده را بـه تـَماشـا چـه حاجَـت است؟ چون کویِ دوست هست، به صَحرا چه حاجَت است؟ جانا بـه حاجَتی که تـو می خواهی از خدای آخِر دَمی بِپُرس …
* غزل 32 * خدا که صورتِ اَبرویِ دلگُشایِ تو بَست گُشادِ کارِ من اندر کِرِشمههایِ تو بست 1- خدا چو صورتِ اَبرویِ دلگُشایِ تو بَست گُشادِ کارِ من اندر کِرِشمههایِ تو …
* غزل 31 * آن شبِ قدری که گویند اَهلِ خَلوَت امشب است یا رب ایـن تأثـیرِ دولت از کدامـین کوکب است 1- آن شبِ قدری که گویند اَهلِ خَلوَت امشب است یا رب …
* غزل 30 * 1- زُلفَت هزار دِل به یکی تارِ مو بِبَست راهِ هـزار چاره گَـر، از چار سو ببست تا هرکسی به بویِ نسیمی دهند جان بـُگشـود نـافـِهای و دَرِ …
* غزل 29 * 1- مـا را ز خـیالِ تـو چـه پـَروایِ شَـراب است خُم گو سر خود گیر که خُمخانه خراب است 2- گر خَمرِ بهشت است بریزید که بی دوست …
* غزل 28 * به جانِ یار و به حَقِّ قدیم و عَهدِ دُرُست که مـونسِ دمِ صُبحَم دعایِ دولتِ توست 1- به جانِ خواجه و حَقِّ قدیم و عَهدِ دُرُست که …
* غزل 27 * 1- در دِیــرِ مـُغـان آمـد یـارم قَـدَحـی در دسـت مَست از مَی و مَیخواران از نرگِسِ مَستَش مست 2- در نَعلِ سَمَندِ او، شکلِ مَهِ نو پیدا وز …