غزل 97
غزل 97 ديدمش دوش كه سرمست و خرامان مىرفت جامِ مِىْ بر كف و در مجلسِ رندان مىرفت چون همى گفتمش: اى مونسِ ديرينه من! سخت مىگفت و دلآزرده، پريشان مىرفت نقشِ خوارزم …
غزل 97 ديدمش دوش كه سرمست و خرامان مىرفت جامِ مِىْ بر كف و در مجلسِ رندان مىرفت چون همى گفتمش: اى مونسِ ديرينه من! سخت مىگفت و دلآزرده، پريشان مىرفت نقشِ خوارزم …
غزل 96 خوابِ آن نرگسِ فتّانِ تو، بىچيزى نيست تابِ آن زلفِ پريشانِ تو، بىچيزى نيست از لبت شير، روان بود كه من مىگفتم : كاين شكر، گْرد نمكدانِتو بىچيزى نيست چشمه آب حيات …
غزل 95 اى نسيم سحر! آرامگه يار كجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق كُشِ عيّار كجاست؟ شبِ تار است و رَهِ وادىِ ايمن در پيش آتش طور كجا، وعده ديدار كجاست؟ هر كه آمد به …
غزل 94 برو اى زاهد! و دعوت مكنم سوى بهشت كه خدا در ازل از بَهرِ بهشتم بسرشت يك جو از خرمن هستى نتواند برداشت هر كه در مُلکِ فنا در رَهِ حق دانه …
غزل 93 ديدى كه يار جز سَرِ جور و ستم نداشت بشكست عهد و از غم ما هيچ غم نداشت يا رب! مگيرش، ار چه دلِ چون كبوترم افكند و كُشت وحرمتِ صيد حَرَم …
غزل 92 خَمِ زلف تو دامِ كُفر و دين است ز كارستان او، يك شمّه اين است جمالت مُعجزِ حُسن است، ليكن حديث غمزهات سِحْرِ مبين است بر آن چشم سيه صد آفرين باد! …
غزل 91 ما را ز آرزوى تو، پرواى خواب نيست سر جز بهخاكِ كوى تو بُردن، صواب نيست در دَوْرِ چشمِ مستِ تو، هشيار كس نديد كو ديده كز تصوّر چشمت خراب نيست؟! در …
غزل 90 شربتى از لَبِ لَعْلَش نچشيديم و برفت روى مَهْ پيكر او سير نديديم و برفت گويى از صحبتِ ما، نيك به تنگ آمده بود بار بر بست، به گَرْدش نرسيديم و برفت …
غزل 89 ساقىام خضر است و مِىْ، آبِ حيات توبه از مِىْ چون كنم؟ هيهات! هات باده تلخ از لبِ شيرينْ لبان در حلاوت، مىبرد آب از نبات چون دمِ عيسى، نسيم او، ز …