غزل 124
غزل 124 آن كس كه به دست، جام داردسلطانىِ جَمْ، مدام دارد آبى كه خَضِر، حيات از او يافت در ميكده جو، كه جام دارد سَرْ رشته جان به دوست بگذار كاين رشته از …
غزل 124 آن كس كه به دست، جام داردسلطانىِ جَمْ، مدام دارد آبى كه خَضِر، حيات از او يافت در ميكده جو، كه جام دارد سَرْ رشته جان به دوست بگذار كاين رشته از …
غزل 123 از سر كوى تو هر كو به ملالت برودنرود كارش و آخر بهخجالت برود سالک از نور هدايت طلبد راه بهدوست كه بهجائى نرسد گر به ضلالت برود گِرُوى آخر عمر از …
غزل 122 از ديده، خونِ دل، همه بر روى ما رَوَدبر روى ما ز ديده ندانم چه ها رَوَد ما، در درون سينه هوائى نهفتهايم بر باد اگر رود سَرِ ما، ز آن هوا …
غزل 121 اگر آن طاير قدسى ز درم باز آيدعمر بگذشته به پيرانه سرم باز آيد دارم اميد بدان اشك چون باران كه مگر برق دولت كه برفت از نظرم باز آيد گر …
غزل 120 ابرِ آذارى بر آمد، بادِ نوروزى وزيد وجهِ مِىْ مىخواهم و مُطْرِب، كه مىگويد: رسيد شاهدان در جلوه و من شرمسارِ كيسهام اى فلك! اين شرمسارى تا به كى بايد كشيد؟ قحطِ …
غزل 119 دل من در هواىِ روىِ فَرُّخ بود آشفته همچون موىِ فرّخ بجز هندوىِ زُلفش، هيچ كس نيست كه برخوردار شد از روىِ فرّخ سياه نيكبخت است آن كه دايم بُوَد هم راز …
غزل 118 ببين هلال مُحَرَّم، بخواه ساغَرِ راح كه ماه اَمن و أمان است و سالِ صُلح و صلاح عزيز دار زمانِ وصال را، كآن دَمْ مقابلِ شبِ قَدْر است و روزِ استفتاح نِزاع …
غزل 117 اگر به مذهب تو، خونِ عاشق است مباح صلاح ما همه آن است، كآن تو راست صلاح سوادِ موى تو، تفسير جاعِلُ الظُّلُمات بياضِ روى تو، تِبيانُ خالِقُ الاِْصْباح ز ديدهام شده …
غزل 116 آتش اندر آب افسرده است، يا مِىْ در زُجاج؟ يا درخشان در ميانِ چشمه حيوان، سراج؟ با چنين بارانِ غم بر سر زِ ابرِ حادثات جز بهوصل يارِ خود،دل را نمىبينم علاج …