غزل  230

غزل  230 گفتم كيم دهان و لبت كامران كنندگفتا بچشم هر چه تو گوئى چنان كنند گفتم خراج مصر طلب ميكند لبت         گفتا در اين معامله كمتر زيان كنند گفتم بنقطه دهنت خود كه …

غزل  230 ادامه مطلب »

غزل  228

غزل  228 گر ميفروش حاجت رندان روا كندايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند در كارخانه‌اى كه ره علم و عقل نيست         وهم ضعيف راى فضولى چرا كند مطرب بساز عود كه كس بى‌اجل …

غزل  228 ادامه مطلب »

غزل  226

غزل  226 غلام نرگس مست تو تاجدارانندخراب باده لعل تو هوشيارانند تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز         وگرنه عاشق و معشوق راز دارانند به‌زير زلف دو تا چون گذر كنى بينى         …

غزل  226 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا