غزل 259
غزل 259 نفس باد صبا مشك فشان خواهد شدعالم پير دگر باره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقى به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد گل عزيز است غنيمت شمريدش …
غزل 259 نفس باد صبا مشك فشان خواهد شدعالم پير دگر باره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقى به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد گل عزيز است غنيمت شمريدش …
غزل 258 نيست در شهر نگارى كه دل ما ببردبختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد كو حريفى خوش و سرمست كه پيش كرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد در خيال اين …
غزل 257 نه هر كه چهره بر افروخت دلبرى داندنه هر كه آينه سازد سكندرى داند نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست كلاهدارى و آئين سرورى داند هزار نكته باريكتر …
غزل 256 نفس بر آمد و كام از تو بر نمىآيدفغان كه بخت من از خواب در نمىآيد در اين خيال بسر شد زمان عمر و هنوز بلاى زلف سياهت بسر نمىآيد مقيم زلف …
غزل 255 نقدها را بود آيا كه عيارى گيرندتا همه صومعه داران پى كارى گيرند مصلحتْ ديدِ من آن است كه ياران همه كار بِگُذارند و خَم طرّه يارى گيرند خوش گرفتند حريفان سر …
غزل 254 مژده اى دل كه دگر باد صبا باز آمدهدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد بركش اى مرغ سحر نغمه داوودى را كه سليمان گل از طرف هوا باز آمد لاله …
غزل 253 مىزنم هر نفس از دست فراقت فريادآه اگر ناله زارم نرساند به تو باد چه كنم گر نكنم ناله و فرياد و فغان كز فراق تو چنانم كه بد انديش تو باد …
غزل 252 مرا به وصل تو گر ز آنكه دسترس باشددگر ز طالع خويشم چه ملتمس باشد اگر به هر دو جهان يكنفس زنمبا دوست مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد …
غزل 251 معاشران گره از زلف يار باز كنيدشبى خوش است بدين قصّهاش دراز كنيد حضور مجلس انس است و دوستان جمعند وَاِنْ يَكادْ بخوانيد و در فراز كنيد رباب و چنگ به بانگ …