غزل  267

غزل  267  هر كه را با خط سبزت سر سودا باشدپاى از اين دايره بيرون ننهد تا باشد در قيامت كه سر از خاك لحد برگيرم         داغ سوداى توام سرّ سُويدا باشد ظلّ ممدود …

غزل  267 ادامه مطلب »

غزل  265

غزل  265  هر آنكه جانب اهل وفا نگهداردخداش در همه حال از بلا نگهدارد گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند         نگاهدار سررشته تا نگهدارد حديث دوستنگويم مگر به‌حضرت دوست         كه آشنا سخن آشنا نگهدارد …

غزل  265 ادامه مطلب »

غزل  264

غزل  264  هر آن كو خاطر مجموع و يار نازنين داردسعادت همدم او گشت و دولت هم قرين دارد جناب عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است         كسى آن آستان بوسد كه جان …

غزل  264 ادامه مطلب »

غزل 262

غزل  262  واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مى‌كنندچون‌به‌خلوت مى‌روند آن‌كار ديگر مى‌كنند مشكلى دارم ز دانشمند مجلس باز پرس         توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مى‌كنند گوييا باور نمى‌دارند روز داورى         كاين …

غزل 262 ادامه مطلب »

غزل  263

غزل  263  هر كه شد محرم دل در حرم يار بماندوانكه اين كار ندانست در انكار بماند اگر از پرده برون شد دل من عيب مكن         شكر ايزد كه نه در پرده پندار بماند …

غزل  263 ادامه مطلب »

غزل  261

غزل  261  نسبت رويت اگر با ماه و پروين كرده‌اند صورت‌ناديده تشبيهى به‌تخمين كرده‌اند شمّه‌اى از داستان عشق شور انگيز ماست آن حكايتها كه از فرهاد و شيرين كرده‌اند نكهت جان بخش دارد خاكِ …

غزل  261 ادامه مطلب »

غزل  260

غزل  260  نقد صوفى نه همه صافى بى‌غش باشداى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد صوفى ما كه ز درد سحرى مست شدى         شامگاهش نگران باش، كه سرخوش باشد خوش بود گر محك تجربه …

غزل  260 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا