غزل 286
غزل 286 ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكردبه وداعى دل غمديده ما شاد نكرد آن جوان مرد كه مىزد رقم خير و قبول بنده پير ندانم ز چه آزاد نكرد دل …
غزل 286 ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكردبه وداعى دل غمديده ما شاد نكرد آن جوان مرد كه مىزد رقم خير و قبول بنده پير ندانم ز چه آزاد نكرد دل …
غزل 285 هر كه او يك سر مو پند مرا گوش كند همچو من حلقه گيسوى تو در گوش كند گر ببيند دهنِ تنگ تو معصوم زمان باده بر ياد لبت همچو شكر نوش …
غزل 284 ميخوارگان كه باده به رطل گران خورندرطل گران ز بهر غم بيكران خورند در باده نور عارض معشوق ديدهاند رطل گران به قوت بازوى آن خورند رطل گران ز دل برد انديشه …
غزل 283 گر زلف پريشانت در دست صبا افتدهر جا كه دلى باشد در دام بلا افتد ما كشتى صبر خود در بحر غم افكنديم تا آخر از اين طوفان هر تخته كجا افتد …
غزل 282 زهى خجسته زمانى كه يار باز آيدبه كام غمزدگان غمگسار باز آيد در انتظار خدنگش همى طپد دل صيد خيال آنكه به رسم شكار باز آيد مقيم بر سر راهش نشستهام چون …
غزل 279 بوى مشك ختن از باد صبا مىآيداين چه بادى است كز او بوى شما مىآيد مىدهد مژده به يعقوب حزين از يوسف يا نويدى ز سليمان به سبا مىآيد نكهت مشك ختن …
غزل 281 سر سوداى تو اندر سر ما مىگرددتو ببين در سر شوريده چها مىگردد هر كه دل در خم چوگان سر زلف تو بست لاجرم گوى صفت بىسر و پا مىگردد هر چه …
غزل 280 ساقى اندر قدحم باز مى گلگون كرددر مى كهنه ديرينه ما افيون كرد ديگران را مى ديرينه برابر مىداد چون به اين دلشده خسته رسيد افزون كرد اين قدح هوشِ مرا جمله …
غزل 278 آنان كه خاك را به نظر كيميا كنندآيا بود كه گوشه چشمى به ما كنند دردم نهفته به ز طبيبان مدّعى باشد كه از خزانه غيبش دوا كنند چون حسن عاقبت نه …