غزل 304
غزل 304 نصيحتى كنمت بشنو و بهانه مگيرهر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير ز وصل روى جوانان تمتّعى بردار كه در كمينگه عمر است مكر عالم پير نعيم هر دو جهان پيش …
غزل 304 نصيحتى كنمت بشنو و بهانه مگيرهر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير ز وصل روى جوانان تمتّعى بردار كه در كمينگه عمر است مكر عالم پير نعيم هر دو جهان پيش …
غزل 303 گر بود عمر به ميخانه روم بار دگربجز از خدمت رندان نكنم كار دگر خرّم آن روز كه با ديده گريان بروم تا زنم آبِ در ميكده يكبار دگر معرفت نيست در …
غزل 302 عاشق زارم مرا با كفر و با ايمان چهكاركشته يارم مرا با وصل و با هجران چهكار از لب جانان نمىيابم نشان زندگى پسمرا اىجانمن با جان بى جانان چهكار كشته عشقم …
غزل 301 عيد است و موسم گل و ياران در انتظارساقى به روى شاه ببين ماه و مى بيار دل برگرفته بودم از ايّام گل ولى كارى نكرد همّت پاكان روزگار گر فوت شد …
غزل 300 صبا ز منزل جانان گذر دريغ مداروز او به عاشق مسكين خبر دريغ مدار به شكر آنكه شكفتى به كام دل اى گل نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار مراد ما …
غزل 299 شب قدر است و طى شد نامه هجرسَلامٌ فيهِ حَتْى مَطْلَعِ الَفَجْر دلا در عاشقى ثابت قدم باش كه در اين ره نباشد كار بىاجر من از رندى نخواهم كرد توبه وَلَوْ …
غزل 298 ساقيا مايه شباب بياريك دو ساغر شراب ناب بيار داروى درد عشق يعنى مى كوست درمان شيخ و شاب بيار آفتاب است و ماه و باده و جام در ميان مه آفتاب …
غزل 297 روى بنما و وجود خودم از ياد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما كه داديم دل و ديده به طوفان بلا گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر …
غزل 296 روى بنما و مرا گو كه دل از جان برگيرپيش شمع آتش پروانه به جان گو درگير در لب تشنه من بين و مدار آب دريغ بر سر كشتهخويش آى و زخاكش …