غزل  448

  غزل  448   مژده وصل تو كو؟ كز سرِ جان برخيزمطاير قدسم و از دام جهان برخيزم يارب! از ابر هدايت برسان بارانى         پيشتر ز آنكه چو گَرْدى ز ميان برخيزم به ولاى …

غزل  448 ادامه مطلب »

غزل  447

غزل  447 مزن بر دل ز نوك غمزه تيرمكه پيش چشم بيمارت بميرم نِصاب حسن در حدّ كمال است         زكاتم دِهْ، كه مسكين و فقيرم قدح پر كن، كه من از دولت عشق         جوانبختِ …

غزل  447 ادامه مطلب »

غزل  445

غزل  445 مرحبا طاير فرّخ رخ فرخنده پيام!خير مقدم! چه خبر؟ راه كجا؟ يار كدام؟ يارب! اين قافله را لطف ازل بدرقه باد         كه از او خصم به دام آمد ومعشوقه به كام ماجراى …

غزل  445 ادامه مطلب »

غزل  444

غزل  444 مرا عهدى‌است با جانان‌كه تا جان در بدن دارمهوا دارىّ[1]  كويش را چو جان خويشتن دارم صفاى خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگلْ بينم         فروغ چشم و نور دل از آن ماهِ …

غزل  444 ادامه مطلب »

غزل  443

غزل  443 ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيمجامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم رقم مغلطه بر دفتر دانش نكشيم         سرّ حق با ورق شعبده ملحق نكنيم عيب‌درويش وتوانگر به‌كم‌وبيش بداست         …

غزل  443 ادامه مطلب »

غزل  442

غزل  442 ما ز ياران چشم يارى داشتيمخود غلط بود آنچه ما پنداشتيم تا درختِ دوستى كى بر دهد         حاليا رفتيم و تخمى كاشتيم گفتگو، آيين درويشى نبود         ورنه  با تو ماجراها داشتيم شيوه …

غزل  442 ادامه مطلب »

غزل  441

غزل  441 ما بدين در، نه پىِ حشمت و جاه آمده‌ايماز بدِ حادثه اينجا به پناه آمده‌ايم رهرو منزل عشقيم و ز سرحدّ عدم         تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم سبزه خطّ …

غزل  441 ادامه مطلب »

غزل  440

غزل  440 ما ورد سحر بر سر ميخانه نهاديماوقات دعا در ره جانانه نهاديم سلطان ازل گنج غمِ عشق به ما داد         تا روى در اين منزل ويرانه نهاديم در خرقه صد عاقِل زاهد …

غزل  440 ادامه مطلب »

اسکرول به بالا