غزل 457
غزل 457 ديدار شد ميسّر و بوس و كنار هماز بخت شكر دارم و از روزگار هم زاهد! برو كه طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم ما …
غزل 457 ديدار شد ميسّر و بوس و كنار هماز بخت شكر دارم و از روزگار هم زاهد! برو كه طالع اگر طالع من است جامم به دست باشد و زلف نگار هم ما …
غزل 456 اين چه شور است كه در دَوْر قمر مىبينمهمه آفاق پر از فتنه و شر مىبينم هركسى روزبهى مىطلبد از ايّام علّت آن است كه هر روز بتر مىبينم ابلهان را همه …
غزل 455 اگر برخيزد از دستم كه با دلدار بنشينمز جام وصل، مِىْ نوشم، زباغ خلد گلچينم شراب تلخ صوفى سوز، بنيادم نخواهد برد لبم بر لب نه اى ساقى! و بِستان جانِ شيرينم …
غزل 454 هرچند پير و خسته دل و ناتوان شدمهرگه كه يادِ روى تو كردم، جوان شدم شكر خدا كه هرچه طلب كردم از خدا بر منتهاى مطلب خود كامران شدم در شاهراهِ دولت …
غزل 453 نمازِ شامِ غريبان چو گريه آغازمبه مويههاى غريبانه قصّه پردازم به يادِ يار و ديار آنچنان بگريم زار كه از جهان ره و رسمِ سفر بر اندازم من از ديارِ حبيبم، نه …
غزل 452 من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنممحتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست كج دلم خوان گر نظر بر …
غزل 451 من كهباشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؟لطفها مىكنى اىخاك درت،تاج سرم! دلبرا! بنده نوازيت كه آموخت؟ بگو كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم همّتم بدرقه …
غزل 450 من دوستدارِ روى خوش و موى دلكشممدهوش چشم مست ومىِ صاف بىغشم در عاشقى گريز نباشد ز سوز و ساز اِستادهام چو شمع، مترسان ز آتشم من آدم بهشتىام، امّا در اين …
غزل 449 من ترك عشقبازى و ساغر نمىكنمصد بار توبه كردم و ديگر نمىكنم باغ بهشت و سايه طوبى و قصر حور با خاك كوى دوست برابر نمىكنم تلقين اهل نظر يك اشارت است …