غزل 486
غزل 486 يارب! آن آهوى مشكين! به خُتَنبازرسان وآن سَهىْ سرو روان را، به چمن بازرسان دلِ آزرده ما را، به نسيمى بنواز يعنى آن جانِ زتن رفته به تن بازرسان ماه وخورشيد، به …
غزل 486 يارب! آن آهوى مشكين! به خُتَنبازرسان وآن سَهىْ سرو روان را، به چمن بازرسان دلِ آزرده ما را، به نسيمى بنواز يعنى آن جانِ زتن رفته به تن بازرسان ماه وخورشيد، به …
غزل 485 بفكن بر صف رندان، نظرى بهتر از اين بر در ميكده ميكن، گُذرى بهترى از اين در حقِ من، لبت آن لطف كه مىفرمايد گرچه خوب است، وليكن قدرى بهتر از اين …
غزل 484 مىسوزم از فراقت، رو از جفا بگردان هجران بلاى ما شد، يارب! بلا بگردان مَهْ جلوه مىنمايد، بر سبزِ خَنگِ گردون تا او بسر درآيد، بر رَخْش پا بگردان يغماىِ عقل ودين …
غزل 483 منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن وفا كنيم وملامت كشيم وخوش باشيم كه در طريقت ما، كافرى است رنجيدن به مِىْ پرستى از آن …
غزل 482 مرغ دلم طايرى است، قُدسىِ عرشْ آشيان از قفس تن ملول، سير شده از جهان از دَرِ اين خاكدان، چون بپرد مرغِ ما باز نشيمن كند، بر سر آن آشيان چن بپرد …
غزل 481 ما سرخوشيم وباده ما در پياله كن بد مست را، به غمزه ساقى حواله كن در جامِ ماه، باده چون آفتاب ريز بر روى روز، سنبلِ شب را كُلاله كن اى پير …