غزل 426
غزل 426 عشقبازىّ و جوانىّ و شراب لعل فاممجلسانس و حريف همدم وشرب مدام ساقىِ شكّر دهان و مطرب شيرين سخن همنشين نيك كردار و حريف نيكنام شاهدى در لطف و پاكى، …
غزل 426 عشقبازىّ و جوانىّ و شراب لعل فاممجلسانس و حريف همدم وشرب مدام ساقىِ شكّر دهان و مطرب شيرين سخن همنشين نيك كردار و حريف نيكنام شاهدى در لطف و پاكى، …
غزل 425 عاشق روى جوانى خوش و نوخاستهاموز خدا صحبت او را به دعا خواستهام عاشق و رند و نظر بازم و مىگويم فاش تا بدانى كه به چندين هنر آراستهام شرمم از خرقه …
غزل 424 صوفى! بيا كه خرقه سالوس بركشيمويننقشِ زُرق را خط بطلان بهسر كشيم نذر فتوح صومعه در وجه مِىْ نهيم دلق ريا به آب خرابات بركشيم سرّ قضا كه در تُتُق غيب منزوى …
غزل 423 صنما! باغم عشق تو چه تدبير كنم؟تا به كى در غم تو ناله شبگير كنم؟ دل ديوانه از آن شد، كه پذيرد درمان مگرش هم ز سر زلف تو زنجير كنم آنچه …
غزل 422 سرم خوشاست و به بانگ بلند مىگويمكه من نسيم حيات، از پياله مىجويم عبوسِ زهد به وجه خمار ننشيند مريد حلقه دُردى كشان خوش خويم گرم نه پير مغان در به روى …
غزل 421 سالها پيروى مذهب رندان كردمتا به فتوىِّ خرد، حرص به زندان كردم منبهسر منزل عنقا نه بهخود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم از خلافْ آمدِ عادت بطلب كام، …